فاطمه محمدبیگی·۵ سال پیشچطور یک عکس نوشت بنویسیم؟این روزها نوشتن براساس عکس (عکسنوشت) در دنیای مجازی باب شده است. در این مطلب میکوشیم به دو سوال جواب دهیم...
فاطمه محمدبیگی·۵ سال پیشمعرفی لکلکبوک: رسانهی دنیای کتابدر این مطلب سعی میکنم مختصر و مفید به فعالیتهای سایت ادبی لکلکبوک که افتخار دارم جزوی از تیمشان باشم، بپردازم.لکلکبوک یک پروژهی ادبی…
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشصدایی که صدایی نیستبا این صدایی که صدایی نیست، ناخوش است حتی، میخواندم و میخوانم. قبلترها اگر برای خودم و در خلوت یا مسیرهای دانشگاه، حالا برای بچهها، برا…
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشمثل من با من و حتی مثل تن با منهمیشه انتظارش را میکشیدم تا بدانم کی و کجا آنِ من میشوی و روحم خودش را به صدای تو میآویزد. سالها بود که از فروغی گذشته بودم و از فرخزا…
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشاسماعیل، اسماعیل!اسماعیل، اسماعیل همهاش تقصیر توست که هوای پیدا کردنت را در سرم انداختی تا در اولین روز زمستان نودوهفت راهم را بکشم و بروم جایی که همیشه از…
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشمریم در مریم دویدهکلیسای وانک اصفهان آنجا ایستاده بودیم. دستانت سرد بودند و دستان من گرم و چشمانت خیس بودند و چ...
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشگودی ترقوهاش لانهات نیست از خانهی وارطان بیرون میزنید و بیهدف پیش میروید. دیوار چهارم را در مسیر نشانت میدهد. تماشاخانهی کوچکی که تا امروز فقط اسمش را شنیده بودی. توقف میکنید. تیرگی راهرو را نگاه میکنی و یاد تیرگی ر...
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشعریان درازکشیده بر کف خیابان از داخل داشت چنگم میزد و میشناختمش. نمیرسیدم بخونم یا خوندنم خالی از لذت بود؛ چند صفحهی کم وسط تموم شلوغیا. دو شب پیش گفتم باشه باشه آروم بگیر، صبر کن الان به دادت میرسم« وحشی ناتمام م...
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشنامههای راوی؛ جواز آزادینوشتهای پهلوی عزیزمامروز پستچی زنگ زد. فکر کردم شاید نامهی...
فاطمه محمدبیگی·۶ سال پیشکوهام، کوهی برفگرفتهعکس از تئاتر شکار روباه دکتر علی رفیعی داشتم توی دفتر ایدههام پی ای...