نام کتاب : انسان در جستجوی معنا
اولین درسی که از این کتاب میتوان گرفت، قطعا این است که ما آدمهای خوشبختی هستیم که در دوره نازیها و هیتلر و اردوگاههای کاراجباری نبودهایم. قسمت اول کتاب که بیشتر توضیحی از تجربیات خود نویسنده از بودن در آن دوره و اردوگاههای کار اجباری هست؛ واقعا درد و دغدغه آدمی را در این قرن کوچک جلوه میدهد و خواننده واقعا متوجه میشود که هرچیز میتوانست خیلی بدتر از وضعیت فعلی باشد،به گونهای که حتی تصور بودن در آن هم در ذهن ما نمیگنجد.
ولی به طور کلی همانطور که از اسم کتاب برمیآید، درباره "معنا داشتن زندگی برای هر فرد" صحبت میشود. تجربه این نویسنده درباره اکثر آدمها در اردوگاه و سرنوشت تک تک آنها نشان میدهد که آنهایی توانستند جان سالم به در ببرند و در آن شرایط عدم قطعیت، درد و رنج دوام بیاورند که معنایی برای زندگی قائل بودند.
نیچه در این باره میگوید:
کسی که چرایی را یافته، با هر چگونگیای خواهد ساخت.
جالب است بدانید که، معنای شخصی زندگی خود نویسنده که او را در اردوگاه زنده نگه داشت: یک، عشق خالصانه او به همسرش بود و دو، ناتمام ماندن دست نوشته های او درباب روان شناسی بود. عجیب تر اینکه، برخلاف تصور ترسناکی که از انسان با تجربیات اردوگاه کار اجباری میرود، او نه تنها تاثیرات منفی برگرفته از آن شرایط را به حداقل رسانده، بلکه تاثیرات مثبتی هم گرفته است، که شامل ایجاد نظریههای بسیار مهم در علم روان شناسی است. این نظریهها، به نام لوگوتراپی به عنوان مکتب جدیدی در روانشناسی پذیرفته شده و مورد تحسین قرار گرفته است.
یکی از اتفاقات جالب توجهی اردوگاه درباره معناداشتن در زندگی این بود که : روزی یکی از دوستان نویسنده در اردوگاه بعد از بیدار شدن از خواب اذعان میکند که در خواب به او وحی شده است که تا حدود 20 روز دیگر همه اسرا آزاد میشوند، او یقین داشت که این خواب به حقیقت میپیوندد؛ برای همین با هزار امید و آرزو روزهای آینده را سپری کرد، اما هر چه به روز موعود نزدیکتر میشدند، امید او کمتر و کمتر میشد؛ تا اینکه 19 روز بعد از آن خواب،وقتی که کاملا از آزادی ناامید شده بود، بیمار شد و روز بعد جان خود را از دست داد. همین تجربه، مثال عینی است از موضوع ضرورت داشتن معنا برای زنده بودن است.
در کتاب تاکید میشود داشتن معنا در زندگی بسیار اهمیت دارد . این معنا برای هرکس متفاوت و منحصربهفرد است؛ به گونهای که حتی نمیتوان یک نمونه را به عنوان نمونهای کلی برای همه انسانها انتخاب کرد.
در قسمتی از کتاب، نویسنده بیان میکند که گاهی معنای زندگی برگرفته از رنج ها است. این حرف نباید چنین برداشت شود که، معنا ضرورتا از پی رنج میآید. اولویت با تغییر خلاقانهی موقعیتی است که موجب رنج ما شده است، اما در صورتی که ضرورت پیدا کند، اولویت با آموختن "چگونه رنج کشیدن" است. افرادی که واجد عزت نفس شمرده میشوند، از میان کسانی هستند که آموختهاند چگونه سربلندانه از پس مخمصهها برآیند.
در کنار این مفاهیم، توضیحاتی درباره مکتب لوگوتراپی بیان میشود که چند اصل مهم آن عبارتند از: قصد مفرط، قصد تناقض آمیز، و تامل مفرط.
برداشتی که من از قصد مفرط داشتم این بود که اگر فرد بیش از حد چیزی را قصد کند، آن را از خود میراند. تامل مفرط هم مشابه قصد مفرط است؛ به رسیدگی بیش از حد به موضوعی گفته میشود که باعث درست پیش نرفتن آن موضوع میشود. قصد تناقض آمیز هم بیشتر در این باره است که زمانی که فردی از مسئلهای رنج میبرد کافیست بدتر از آن را تصور کند و یا در ذهن اطرافیان جا بیندازد، بعد از انجام این کار ، گویی فشار آن مشکل از روی دوش فرد برداشته شده است و همین امر سبب میشود که آن مشکل برطرف شود و یا تا حد قابل توجهی کاهش یابد.
قسمتهایی از کتاب که من را علاقه مند کردند عبارتند از:
· "هر لحظه زندگی درحال مرگ است و هرگز تکرار نخواهد شد. با این حال، آیا گذران زندگی یادآور این امر نیست که ما باید بهترین بهره را از لحظه به لحظه اش ببریم؟ قطعا همین طور است. قاعده من چنین است: چنان زندگی کن که گویی برای بار دوم به زندگی بازگشتهای و اکنون، در شرف انجام همان خطاهایی هستی که در زندگی نخست خود مرتکب شده بودی."
· "هر چیز عالی، همان مقدار که نادر است، دشوار هم هست. "