حدود سه سالی میشه که این عبارت اسپانیایی رو از بر دارم و هر از گاهی با خودم زمزمه میکنم. حقیقت رو بخوام بگم٬ خودم تا امروز به معنی حقیقیش ایمان نداشتم. [ هر اتفاقی بخواد بیفته٬ میفته ]
همیشه با خودم میگفتم این حرف واقعا مسخرست ما انسانیم و اختیار و اراده داریم؛ پس خودمون انتخاب میکنم و خودمون هم انجامش میدیم. هر وقت بحث تقدیر و سرنوشت بین دوستام میشد من کنار میکشیدم میگفتم این خرافی بازیها چیه؟ کی این حرفهای بچگانه رو باور میکنه !
تا اینکه الان همون تقدیر و سرنوشت دامن گیر خودم شدن و میخوان که حقانیت خودشون رو بهم ثابت کنن. اوایل امسال همه بهم میگفتن قطعا میتونم دانشگاه شریف همون رشته مورد علاقم که از سخت ترین هاست قبول شم. ولی باورش برای خودم هم سخته که الان ۴ ماه به کنکور مونده و منم و کلی کتابهای تست نصف کاره. حتی ساده ترین رشته هم با این وضعیت به سختی میتونم قبول شم.
اگه از من بپرسید که خب چیکار کردی که وقت نذاشتی برای درس خواندن - همون کار مورد علاقت - مطمئنا کلی فکر میکنم و به بی جوابی میرسم! من به طور عجیبی لحظه لحظه این زمان رو اختصاص به هیچ کاری نکردن دادم جوریکه انگار من عروسک خیمه شب بازی ای بودم در دست تقدیر. همونیکه باورش نداشتم!
الان که فکر میکنم میگم شاید اصلا از اول قرار نبود که من به اون خواسته هام برسم. شاید واقعا سرنوشت برای من چیزهای دیگه ای رو در نظر داره و زندگی قرار نیست طبق برنامه ریزی های من پیش بره.
القصه اینجا بود که به این عبارت ایمان اوردم : « Que Será, Será - whatever will be, will be -هر اتفاقی قرار باشه بیفته ، میفته »
ولی گاهی واقعا گیج میشم؛ که اگه واقعا تقدیر هست پس اختیار چیه!؟ بعضی وقتا فکر میکنم که شاید خدا از اول تقدیر رو قرار داده بعد برای اینکه انسان ادعا نکنه که میتونست بهتر باشه بهش اختیار داده تا اون همون اتفاقی که قرار بود بیفته رو خودش انتخاب کنه. اینجوری طبیعی تر هم جلوه میکنه.
یچیزی شبیه بازی داستان هایی که تو حق تصمیم گیری بجای شخصیت های داستان رو داری. در واقع این بازیها اینجوری برنامه نویسی شدن که تو هر تصمیمی به جای اون شخصیت داستان بگیری، نتیجه و انتهای داستان به یک چیز ثابت ختم میشه؛انگاری که اصلا تصمیمات تو هیچ تاثیری در این مسیر نداشتن .
توی کتاب دین و زندگی دوازدهم نوشته که قدر و تقدیر درواقع ویژگی های از پیش تعیین شده هرچیز هست و درواقع اختیار داشتن بدون حضور قدر الهی ناممکن میشده چون هر چیزی مطابق میل خودش عمل میکرد و هیچ چیزی ثبات نداشت . این حرف درسته ولی همین حرف نمیتونه مصداقی باشه برای بی فایده بودن حضور اختیار تو زندگیمون؟
گاهی اوقات توی دوراهی اختیار و تقدیر میمونیم و سعی میکنیم با تقدیر مبارزه کنیم. مثلا سعی در ترک کردن کاری روزمره میکنیم و میخوایم به تقدیر نشان بدیم که هیچ کنترلی روی ما ندارد پس ما حداقل برای چند روز اون کار را ترک میکنیم و فرض میکنیم تقدیر را شکست داده ایم. اما از کجا معلوم که همه این تغییرات و این اعمال ما بر علیه وجود تقدیر، با جزئیات در همان دفتر تقدیر نوشته نشده باشد؟
ببخشید پرحرفی کردم میلیون ها سوال در این مورد در ذهنم دارم که اگه ازادی داشته باشم میتونم یه کتاب راجب همین یه موضوع بنویسم! ممنون از شما که وقت گذاشتید برای مطالعش. عبارت اسپانیایی رو هم از اهنگ Que Será, Será
Song by Doris Day and Frank De Vol
شنیدم ، پیشنهاد میکنم شما هم گوش بدید و معنی اون رو مطالعه کنید.
دوستدار شما، مهرابی