این مقاله ای راجع به کار حرفه ای در شرکتهای ایرانی، انتقادات ناتمام کارمندان و در نهایت ناامیدی و افسردگی کاری است.
چند ماه پیش نوشته ای در مورد بیماری ایدز را میخواندم، وچند مشخصه اصلی را گفته بود، که باعث شده این بیماری به نوعی یکی از انگشت شمار مواردی باشد که بشر را در انتهای قرن بیستم به چالش بطلبد و این مبارزه را به راند بعد بکشاند. اول این چند مشخصه را با هم مرور می کنیم و بعد شباهتش با افسردگی کاری و چند مشخصه ویرانگر این بیماری که با بحث ما مرتبط می شود را با هم مرور میکنیم.
1- مخفی کاری، راز موفقیت: مدت زمان نهفتگی یا مخفی بودن این بیماری بین چند هفته تا چندین ماهه، در این مدت بیمار نمیدونه که بیماره، ممکنه که خیلی هم سالم به نظر برسه و هیچ علامت جزئی نداشته باشه، اما در واقع ماشین کشتار فعال شده و میتونه هر موجود بیگانه دیگه ای را مبتلا کند.
2- من بی تقصیرم: چیزی که باعث مرگ بیماران می شه، خود ویروس نیست، بلکه یکی دو جین ویروس دیگه است که به بدن بی دفاع میزبان حمله میکنند و با ضعیف شدن سیستم ایمنی، جشن پیروزی میگیرند. در اوایل تا مدتها پزشکان متوجه نمی شدند داستان چیه، و لابد به بیماری که داره از سرما خوردگی می میره، داروی سرماخوردگی تجویز میکردند.
3- راههای انتقال بیماری همیشه از افراد خیلی نزدیک است. نمیشه فردی وارد مترو بشه، یکی عطسه کنه و اون ایدز بگیره. که وارد جزئیات نمی شم.
خوب حالا شباهت ایدز رو به بیماری خطرناک دیگه ای که در محیطهای کاری ما شایع هست نگاه می کنیم، بیماری افسردگی کاری.
افسردگی کاری حالا اگه لغت مناسبی باشه، بیماری هست که بیمار به شدت از کار و محیط کاریش بیزار میشه، و بعد از مدتی تلاش برای بهبود رو متوقف میکنه، اما احساسات منفی هر لحظه بیشتر و بیشتر می شه و تا مرز ورشکستگی روحی پیش می ره: انتقاد همیشگی، لذت بردن از فحش دادن به رئیسها و در آخر نتیجه اش از سر و ته مسئولیتها زدن! برخلاف افسردگی معمولی، در افسردگی کاری، بیمار علاقه زیادی به مریض کردن دوستان و نزدیکانش داره تا اونها رو هم در رنج و افسردگی ببینه. و اما شباهت این مشکل به ایدز:
1- فرد بیمار هیچ وقت نمیدونه بیماره، خیلی وقتها رفتار طبیعی داره و مثل همه همکاران خود تلاش می کنه، ممکنه ماهها از رئیس و شرکتش متنفر شده باشه و هنوز کسی نمیدونه. فقط از مواقعی که شروع به درد و دل میکنه می توان فهمید که چه رنجی می کشد.
2- افسردگی خود به خود چیزی نیست اما آثار جانبی مرگباری دارد. هر اتفاق بد و مشکلی در محیط کار میتواند ضربه ای مهلک به بیماری باشد که توان مبارزه را ازدست داده است، طبیعتا انگیزه فرد برای کار کردن کمتر می شه و مجوزی می شه برای توجیه هر نوع کم کاری. ضعف کاری فرد و افزایش تنشها با مدیران و کارشناسان، در نهایت باعث تعدیل و اخراج خواهد شد.
3- دوستان و همکاران نزدیک فرد بیمار بدون اینکه بخواهند، آلوده می شوند، معمولا حق انتخابی ندارند مگر اینکه به کلی قطع رابطه کنند که گزینه راحتی نیست. تصور کنید همکار شما پشت میز خود نشسته و فقط از کم بودن حقوقش و زیادی کار و ابلهی رییس مشترکتان گله میکنه. مقاومت فایده ای ندارد، شما بعد از یک ماه آلوده می شوید.
اما راه حل: پیشگیری همیشه بهتر از درمان است
هرچند در این نوشته فرصت و دانشی برای ارائه راه حل نیست، اما چند مورد به ذهن من می رسه.
1- سعی کنیم بیماران را شناسایی کنیم، هر فردی که بگو بخند است اما در نهایت همه چیز را مسخره میکنه، از همه چیز انتقاد میکنه و به دنبال اصلاح نیست، یک بیمار بالقوه است. شناسایی بیماران زیاد سخت نیست، کسی که انتقاد میکند و راه حل و تلاشی برای بهبود نمیکند یک بیمار است!
2- مثبت اندیشی وتلاش برای بهبود کارها هرچند راحت نیست، اما خوب، راه حل دیگه ای نیست.
3- مهمترین و اثربخش ترین کار و درعین حال سخت ترین کار: از همکاران منفی باف فاصله بگیریم. یاد بگیریم تا کسی شروع کرد که همه چیز را به همه چیز ربط بدهد تا ثابت کند ما بدبخت ترین کارکنان، اسیر بدذات ترین و احمق ترین مدیران، در جهنمی ترین شرکت دنیا هستیم، خود را کنار بکشیم تا ترکشهای تیرهای ایدز کاری به ما نخورد، اگر این همکار فرد نزدیک است که نمیتوانیم از او دور بمانیم، به راحتی به او بگوییم که علاقه ای نداریم که صحبتهای منفی در موارد تکراری بشنویم و سعی کند در حضور ما به این موارد نپردازد.