
من خستهم و احساس میکنم که باختهم. و زمانی که با دوستانم صحبت میکنم، متوجه میشم که این احساس روی شونهٔ اونها هم سنگینی میکنه. انگار ما درگیر یک چرخهٔ فرساینده هستیم: تلاش میکنیم، به دست میآریم و از دست میدیم. بعد دوباره تمام توانمون رو از گوشهوکنار جهان جمع میکنیم، روی پاهامون بلند میشیم تا از اول قدم در این چرخهٔ آزاردهنده بذاریم.
تلخی ماجرا زمانیه که وقتی در آغاز این دور هستیم، اصلاً به ذهنمون خطور نمیکنه که ممکنه دوباره همهچی از دست بره. همیشه با امید و اطمینان به خودمون میگیم: این بار دیگه درست میشه!
مثلاً زندگیمون رو وقف یک احساس میکنیم و زمانی که به اون احساس زیبا رسیدیم، همه چیز از دست میره؛ تلاش میکنیم، یاد میگیریم و بالاخره کاری رو که دوست داشتیم به دست میاریم، جنگ میشه و از کار بیکار میشیم و... . هر کدوم از ما نمونههای زیادی رو تو زندگیمون سراغ داریم یا از زبون دوستهامون شنیدیم.
انگار ما در حال تجربۀ نسخۀ بهروزشدۀ یک تجربۀ عام بشری هستیم. احساسی که در طول تاریخ همیشه وجود داشته و امروز ما وارث اونیم. انقدر این احساس ریشهداره که در نوشتههای آلکیبادس، ژنرال و سیاستمدار آتنی و شاگرد محبوب سقراط میتونیم رد پاش رو پیدا میکنیم:
«با تب و تاب بسیار، دلتنگ و جویای چیزی سخت و استوار هستم که بدان درآویزم؛ ولی فقط اشباحی را میبینم که در برابرم ظاهر میشوند؛ اما به محض آنکه میکوشم آنها را به چنگ بگیرم، ناپدید میشوند.»
ما به جهانی تعلق داریم که نوید شادی، رشد، عشق، سعادت، قدرت و... رو به ما میده و همزمان ما رو با تخریب و نابودی همۀ چیزهایی که داریم و هویت ما رو ساختند و پشت ما به وجود اونها گرمه، تهدید میکنه. این وضعیت از این هم غمانگیزتر میشه، وقتی فکر کنیم که تنها ما درگیر این دستوپازدن هستیم. «مارشال برمن» در کتاب «تجربۀ مدرنیته» مینویسه:
«مردمانی که خود را در میانۀ این گرداب باز مییابند، غالباً چنین احساس میکنند که آنها نخستین کسان و شاید حتی تنها کسانی هستند که درگیر این وضع شدهاند؛ اما در واقع شمار عظیم و روزافزونی از مردمان درگیر این تجربه شدهاند.»
از کتاب تجربۀ مدرنیته نوشتۀ مارشال برمن
بنابراین آدمهای زیادی دور و اطراف من (ما) هستند که احساسی مشابه من (ما) دارند: احساس شکست و خستگی، احساس دویدن و نرسیدن. احساس میکنند که بهقول کافکا، خلأیی اونها رو از همه چی جدا میکنه و هر چه میدوند، حتی به کرانههای این خلأ نمیرسن.
این زخم مشترک ماست؛ ما متعلق به جهانی هستیم که توش «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود (مارکس).»