
در نگاه نخست، وضع تعرفه بر واردات کالاهای خارجی میتواند اقدام میهنپرستانهای به نظر برسد: محافظت از تولید داخلی، حمایت از اشتغال و صیانت از هویت اقتصادی کشور. اما تجربه چند دهه اخیر ایران، چهره دیگری از این سیاست را به نمایش میگذارد چهرهای که بیش از آنکه حامی تولید باشد، به قاتل رقابت و نوآوری بدل شده است. ایران امروز یکی از بارزترین نمونههای جهانی است که نشان میدهد چگونه حمایتگرایی بیضابطه، نهتنها نتوانسته صنعتی پایدار ایجاد کند، بلکه به یکی از عوامل اصلی عقبماندگی اقتصادی تبدیل شده است.
ایران پس از پایان جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸)، وارد مرحلهای از بازسازی اقتصادی شد که در آن حمایت از تولید داخلی بهعنوان ستون فقرات توسعه تلقی میشد. در دهههای ۷۰، ۸۰ و حتی تا ۹۰ شمسی، نظام تعرفهای ایران بهتدریج به یکی از بستهترین و محافظهکارترین نظامهای تجاری جهان تبدیل شد. تقریباً در تمامی حوزههای صنعتی و کشاورزی، تعرفههای بالا و محدودیتهای وارداتی اعمال شد از خودرو و لوازم خانگی گرفته تا پوشاک و مواد غذایی.
اما تفاوت ایران با کشورهایی چون کره جنوبی، چین یا حتی ترکیه این بود که حمایتهای تعرفهای در آن کشورها بخشی از یک سیاست صنعتی هدفمند، زمانمند و مشروط بود؛ اما در ایران، این حمایتها عمدتاً به ابزار توزیع رانت، حفظ انحصار و مهار نارضایتی اجتماعی تبدیل شدند.
هیچ صنعتی بهاندازه صنعت خودروی ایران، بازتابدهنده تضادهای سیاست حمایتگرایانه نیست. با تعرفههایی که گاهی از ۱۰۰ درصد هم فراتر رفتند، این صنعت عملاً به یک دژ بسته بدل شد.
اما حاصل چه بود؟
کیفیت پایین و فناوری منسوخشده، قیمتهای غیرواقعی و گرانتر از نمونههای جهانی، بهرهوری پایین نیروی کار و مدیریت، نبود چشمانداز صادرات پایدار، کاهش اعتماد عمومی به برندهای داخلی، ناکارآمدی مزمن در زنجیره تولید.
در واقع، بهجای آنکه تعرفهها بهعنوان پل عبور به رقابت جهانی عمل کنند، به قفسی آهنین بدل شدند که صنعت را از هرگونه انگیزه برای نوآوری و بهرهوری محروم کرد. در غیاب فشار رقابتی، انگیزهای برای تحول ساختاری و فناوری وجود ندارد و این سکون، در نهایت به زوال مزیتهای نسبی میانجامد. تنها چیزی که رشد کرد، انحصار و نارضایتی عمومی بود. مصرفکننده ایرانی نهتنها از حق انتخاب میان خودروهای باکیفیت و قیمت مناسب محروم شد، بلکه سالهاست مجبور است بهای ناکارآمدی، تأخیر در تحویل، تکنولوژی عقبمانده و خدمات پس از فروش ضعیف را نیز بپردازد.
تعرفههای بالا نه تنها کمکی به توسعه تولید رقابتی نمیکنند، بلکه عملاً فشار مضاعفی بر مصرفکننده وارد میکنند. در کشوری مانند ایران، که تورم ساختاری و رشد قیمت ارز، هر ساله قدرت خرید مردم را کاهش میدهد و دستمزدها در حال تحلیل رفتناند، وضع تعرفههای بالا بر کالاهای مصرفی یک «تورم پنهان» میسازد: یعنی قیمتها نه بهخاطر افزایش تقاضا یا هزینههای واقعی، بلکه صرفاً بهدلیل منع واردات و حمایت از تولید بیکیفیت داخلی افزایش مییابند.
نتیجه؟ کاهش انتخابهای مردم، افت شدید کیفیت زندگی، تحمیل هزینههای بالا برای کالاهایی با استاندارد پایینتر.
مصرفکننده ایرانی عملاً در یک دوگانه کاذب قرار گرفته: یا کالای خارجی را با قیمت گزاف و محدودیت فراوان تهیه کند، یا بهناچار کالای داخلیای بخرد که گاه حتی استانداردهای ایمنی و کیفی را نیز پاس نمیکند. در عمل، مردم نه از تولید داخلی سود بردهاند و نه از واردات منصفانه. بلکه صرفاً بهای ناکارآمدی را پرداختهاند. سیاستگذار نیز برای مهار تورم، به سرکوب نرخ ارز یا قیمتگذاری دستوری پناه میبرد که هر دو به تشدید ناکارآمدی منجر میشوند.
مفهوم «حمایت از صنایع نوزاد (Infant Industry Protection) «در علم اقتصاد کاملاً پذیرفتهشده است. حتی اقتصاددانان لیبرالگرای کلاسیکی مانند جان استوارت میل هم اذعان داشتند که در مراحل اولیه توسعه صنعتی، حمایت موقتی میتواند به رشد قابلیتهای درونی کمک کند.
اما این حمایت باید: محدود به زمان باشد، با معیارهای سختگیرانه برای افزایش بهرهوری و صادرات همراه باشد، در معرض ارزیابی و حسابکشی منظم قرار گیرد و نهایتاً منجر به حذف خودکار تعرفه شود.
در ایران، هیچیک از این شروط رعایت نشده. صنایع بهجای رشد، در رحم تعرفه باقی ماندهاند و بهجای آنکه از حمایت عبور کنند، آن را به حق مسلم و ابدی خود تبدیل کردهاند.
بیایید برای مقایسه، نگاهی بیندازیم به کشورهایی که از دل بحرانهای مشابه، مسیر رشد را پیدا کردند:
ترکیه:
در دهه ۱۹۸۰ و ۹۰، بهتدریج تعرفهها را کاهش داد در عوض، تمرکز خود را بر بهرهوری، اصلاح نظام بانکی و رشد صادرات گذاشت.
نتیجه آن که امروزه بخشهایی از صنعت پوشاک، لوازم خانگی و ماشینآلات ترکیه در رقابت جهانی حاضرند.
چین:
در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی، با اعمال تعرفههای هدفمند، صنایع استراتژیک را تقویت کرد اما همزمان سیاست الزام به صادرات، انتقال فناوری و جذب سرمایه خارجی را نیز اجرا کرد. امروز بسیاری از شرکتهای چینی در حال تصاحب بازارهای جهانی هستند
کرهجنوبی:
با حمایت موقت اما سختگیرانه از شرکتهایی چون سامسونگ و هیوندای، این شرکتها را وادار کرد که در بازارهای جهانی رقابت کنند اما هر شرکتی که صادرات نداشت یا بهرهوریاش پایین بود، از حمایت حذف میشد.
چرا حمایت ناکارآمد در ایران ادامه دارد؟ پاسخ این سؤال به ساختار اقتصاد سیاسی ایران بازمیگردد:
در سایه نبود شفافیت و ضعف نظارت، صنایع محافظتشده به پایگاههای قدرت تبدیل شدهاند. رانتجویی، روابط سیاسی و منافع نهادهای شبهدولتی باعث شده تعرفه از یک ابزار توسعه، به ابزار توزیع امتیاز و محافظت از ناکارآمدی بدل شود. در این چرخه معیوب، نهتنها نوآوری تضعیف میشود، بلکه انگیزه کارآفرینی نیز سرکوب میشود؛ چرا که ورود به بازار برای بازیگران جدید بدون دسترسی به رانت تعرفهای، عملاً غیرممکن است. در چنین سیستمی، تعرفه نه ابزار رشد تولید، بلکه سلاح توزیع رانت و کنترل نارضایتی اجتماعی است. اینجاست که حمایت، چهره واقعی خود را نشان میدهد: البته نه حمایت از مردم، که حمایت از ناکارآمدی.
برای خروج از این چرخه معیوب، ایران نیاز به یک بازنگری ساختاری در سیاستهای حمایت تجاری خود دارد. ایران هنوز ظرفیتهای عظیمی در اختیار دارد؛ نیروی جوان، زیرساخت صنعتی، سرمایه ایرانیان خارج از کشور. اما برای فعال کردن این ظرفیتها، باید پارادایم فکری تغییر کند:
نقشه راه پیشنهادی:
• ایجاد داشبورد ملی شفافیت تعرفهها: هر حمایت باید با زمانبندی خروج و شاخص بهرهوری ثبت و قابل مشاهده باشد.
• حمایت مشروط به عملکرد: فقط صنایعی که در بهرهوری، اشتغال و صادرات بهبود قابلسنجش دارند، حمایت شوند.
• ایجاد مناطق آزاد تولیدی برای پیوستن به زنجیره جهانی
• اصلاح نظام یارانهای از حمایت ورودی به پاداش خروجی: مثلاً یارانه صادرات و نوآوری جایگزین انرژی ارزان. این بازنگری باید چند محور داشته باشد:
1. تعرفههای هوشمند، موقتی و مشروط
2. سیاست صنعتی با هدف رقابتپذیری جهانی، نه حفظ انحصار داخلی
3. شفافیت در تخصیص منابع حمایتی
4. بازسازی رابطه بین مصرفکننده و تولیدکننده در بستر رقابت واقعی
5. اصلاح ساختار حکمرانی اقتصادی برای کاهش رانت و انحصار
آخرین کلام:
تعرفه میتواند یک دارو باشد اگر با دقت تجویز شود و با نسخه کامل توسعه همراه باشد. اما در ایران، این دارو به مسکنی اعتیادآور تبدیل شده که نه درد را درمان میکند، نه بیمار را بهبود میدهد؛ فقط مرگ تدریجی رقابت را به تأخیر میاندازد.
صنعت ایران نه نیاز به دیوار تعرفه دارد، نه به چتر حمایت دائمی بلکه نیاز به آفتاب واقعی رقابت، شفافیت و نوآوری دارد.
ایران، با همه پیچیدگیهایش، همچنان ظرفیت ساختن یک داستان موفقیت صنعتی را دارد اگر بهجای شعار، به بازی بلندمدت فکر کند:
یعنی بهجای بستن درها برای دفاع، باید پلتفرمهایی ساخت که بتوان با جهان تعامل کرد. بهجای آنکه از خودِ کالا حمایت شود (مثلاً تعرفه برای خودروی داخلی)، باید از ابزارهایی چون آموزش مدیریتی، فناوری، سرمایهگذاری خطرپذیر و اتصال به بازارهای صادراتی برای توانمندسازی بنگاهها استفاده شود.
تعرفه در ذات خود نه خوب است، نه بد. این یک ابزار است همانطور که چاقو میتواند جان یک انسان را نجات دهد یا آن را نابود کند.
انتخاب امروز ایران میان دو مسیر است:
مسیر اول: ادامه حمایت رانتی، انحصاری و غیرپاسخگو که شاید در کوتاهمدت ثبات بیاورد، اما در بلندمدت پایههای اقتصاد را فرو میریزد.
مسیر دوم: عبور از حمایتگرایی کور به سمت رقابتپذیری هوشمند با سیاستگذاری دقیق، شفاف و جسورانه.
اگر ایران مسیر دوم را انتخاب کند، میتواند یکبار دیگر داستان جدیدی از توسعه بنویسد داستانی نه با شعارهای توخالی، بلکه با تولیدی که مردم به آن افتخار کنند، نه آنکه صرفاً تحملش کنند.
فقط در این صورت است که «ساخت ایران» میتواند از برچسبی تحمیلی، به نشان افتخار ملی تبدیل شود.