چیزی که بخصوص این روزها رفتار در اطرافم می بینم و ناراحتم میکند این است که شاکر بودن را یادمان رفته و زندگی هایمان پر شده از اظهار نظرهای بقیه در تمام زمینه ها. تلاشها بر این شده که خود و زندگی ها را بر اساس این حرفها و عقاید بسازند. نه آرامشی دارند و نه این تغییرات را کافی می دانند. کاش همه بدانند و تجربه کنند که چه حس خوبی دارد هر روز را بااین جملات شروع کنند و تا آخر وقت چندین بار دل و زبان را مکلف به گفتن این جمله کنند:"خدایا شکرت" "الحمدلله" "الحمدالله رب العالمین " و شاهد اعجاز آن در خود و زندگی شان باشند.اما متاسفانه این جملات در دایره گفتگوها و متن زندگی مان خیلی کمرنگ شده و به جای آن از هر نوع اظهارنظر در زندگی دیگران دریغ نداریم. چیزی که این اواخر دیدم و شنيدم این بود که دوستان یک نفر اینقدر در رابطه با ظاهر و قیافه اش اظهار فضل کردند و او را به سمت انواع روشهای زیبایی هدایت کردند که فرد دیگر به یک عمل و یک راه اکتفا نکرده و حتی برخلاف میل همسرش باز به سراغ عمل دیگری می رود و متاسفانه جان خویش را از دست می دهد و دختر هفت ساله اش چنان گرفتار بحران روحی می شود که اشک همگان را در می آورد.با خودم می اندیشم آدمی به کجا میرسد که به خودش اجازه می دهد نسبت به آفرينش خدا هم اظهارنظر کند،کاش بدانیم که در بی نظری بمانیم بهتر از آن است کسی را به چاه نیستی و بیراهه بکشانیم. بدانیم که این زندگی متعلق به ما هست و حق آن را خداوند در اختیار دستان ما نهاده،سعی کنیم همیشه شاکر باشیم،تمام همت مان را داشته باشیم که بهترین ها را با اراده و تلاش رقم بزنیم نه اینکه مدام در حال ساختن خود و زندگی برای نظر مساعد دیگران باشیم که هیچوقت این محقق نخواهد شد. اگر کسی را دیدی که مغرضانه و نه از روی خیرخواهی راهی را به تو نشان می دهد آنقدر حس بودن داشته باشی که بگویی وجودم آنقدر ارزشمند هست که آنچه از نظر خدا درست است را انجام میدهم.
ازین گفتن، خدایا، شرم دارم
و زان حضرت به غایت شرمسارم
ز فیض خود دلم پر نور گردان
زبانم را ز باطل دور گردان
ضمیرم را ز معنی بهره ور کن
خیال فاسد از طبعم بدر کن
مرا توفیق نیکو بندگی ده
دلم را زنده دار و زندگی ده
ز خودرایی تبه شد کار ما را
خداوندا، به خود مگذار ما را
گناه هر که در عالم بیامرز
و زان پس اوحدی را هم بیامرز
"اوحدی مراغه ای"