برسام صالحیان
?️ با گام هایی آرام در فرودگاه راه می رفتم. اولین باری بود که استرس کل وجودم را فرا می گرفت. نمی دانستم چه کار کنم. این دومین باری بود که به استانبول سفر می کردم. اولین بار حدود چهارده سال پیش بود. بازی فینال بین لیورپول و میلان. آن موقع هجده سالم بود. هنوز چیز زیادی از فوتبال نمی دانستم ولی با این وجود طرفدار لیورپول بودم. حتی آن موقع هم این قدر استرس نداشتم. آن قدر غرق در تفکراتم بودم که نفهمیدم، پروازم چندین بار پیج شده است. دو دل بودم. نمی دانستم بروم یا نه. شک داشتم. یاد عهدی که با خودم بستم افتادم، به خودم قول داده بودم که هیچوقت معشوقه ام را تنها نگذارم، لیورپولم را، تنها کسی که می توانم به او تکیه کنم. لبخندی صورتم را فرا گرفت و راهی هواپیما شدم...
?️ خیابان های استانبول خیلی زیبا بود. درست مثل چهارده سال پیش. همان مغازه های قدیمی و دلنشین.
ذهنم درگیر این فکر ها بود که به پسری تنه زدم، زیر لب چیزی گفت و رفت، فکر کنم فحش داد، چون سه - چهار نفری برگشتند و او را نگاه کردند.
صدایی بلند و آشنا به گوشم
می خورد، عاشق این صدا بودم صدایی که حاوی خاطرات زیبای آنفیلد بود. لبخندی زدم و به سمت صدا رفتم. هزاران هوادار لیورپول در خیابان تکسیم، ایستاده بودند و شعار معروف باشگاهمان را می خواندند. به نظرم اکثرا انگلیسی بودند. از لهجه شان کاملا معلوم بود.
یک ساعتی در خیابان شعار می دادیم و بعد آرام آرام به سمت وودافون پارک رفتیم. از تکسیم تا آنجا پیاده، یک ساعتی راه بود. به گیت های ورودی ورزشگاه که رسیدیم، ایستادیم. مشتم را گره کردم و اخم کردم. تنها چند سرباز میان ما و هواداران لندنی قرار داشتند و ما تشنه انتقام بودیم. چند سال پیش آنها ما را بردند و ما قهرمانی را از دست دادیم ولی الان نوبت ماست که آنها را له کنیم. وقت، وقت جنون لیورپول است.
?️ داور سوت شروع بازی را زد. سر از پا نمی شناختم. عاشقانه تیمم را تشویق می کردم...
هر چه حمله می کردیم راه به جایی نمی برد. ولی چیزی از زیبایی های بازی کم نکرد.
اواخر نیمه اول بود. هر تیمی در این دقایق گل می خورد، کارش تمام بود.
دقیقه 36، گل ژیرو، ما را نابود کرد.
بغض گلویم را گرفته بود. در ذهن خودم به آن لحظه لعنتی، به لحظه مصدومیت آلیسون، فحش می دادم.
ای کاش آن اتفاق از تاریخ پاک می شد. اگر آلیسون بود امیدمان بیشتر از الان بود. اما نه، ما می توانیم حتی بدون بِکِر، چون ما لیورپول هستیم.
چلسی تیم خطرناکی بود که بعد از گلزنی، تیمی جلودارش نیست. آنها مخوف ترین تیمی بودند که با آنها بازی داشتیم.
وقتی داور سوت پایان نیمه را زد، نفسی عمیق کشیدم. نفسی که در اعماقش
یاس حس می شد.
سیگاری از جیبم در آوردم و شروع به کشیدن آن کردم.
?️ شروع نیمه دوم مصادف با شروع حملات سرسام آور لیورپول بود. تا بعد از سه دقیقه روی خروج دروازه بان و ضربه نامطمئن مانه گل اول به ثمر برسد. خیلی شانس آوردیم که توپ از دست دروازه بان رها شد. به بازی برگشتیم. حالا لیورپول حمله می کرد، دفع می شد، چلسی حمله می کرد، دفع می شد و به همین روال بازی ادامه داشت. اعتمادم به آدریان جلب شده بود. از سیو های خوب کپا هم نمی شود به آسانی گذشت،
علی رغم اینکه از او بیزارم.
داور سوت را زد و این بار ما در برنده شدیم. یک نیمه ما و یک شیرهای لندن.
راستی این لقب از کجا آمد؟ اگر آنها شیر هستند، چرا ما ده برابر آنها افتخار داریم؟
?️ شور و شوق هواداران وصف ناپذیر بود. همه بالا و پایین می پریدند.
" قهرمانی زودتر از موعد" تنها کلمه مناسب برای وصف حال و هوای طرفداران لیورپول بود.
دقیقه 95؛ مانه باز هم گل زد، ستاره امشب لیورپول بود. بازی امشبش واقعا شاهکار بود. واقعا باید نامزد، توپ طلا بشود.
گوشی ام را از جیبم بیرون آوردم و به چند دوست چلسی فنم مسیج دادم. تا اینکه با فریاد هواداران به خودم آمدم، مسیجم را پاک کردم. داور پنالتی گرفته بود. جورجینیو ضربه را زد و توپ گل شد. با این اوصاف کارمان در ضربات پنالتی سخت و کارمان تمام است.
?️ پنالتی ها شروع شده و من از فرط استرس سر درد گرفتم، آخرین باری که با تیمی آبی پوش مساوی کردیم و بازی به پنالتی رفت، دو بازی قبل بود. بازی با سیتی که جام را دو دستی به آن تازه به دوران رسیده ها واگذار کردیم.
پنالتی ها یکی پس از دیگر گل شدند، شاید چلسی منتظر لیورپول بود تا
پنالتی اش را خراب کند. شاید این جام هم از دستمان.......
خدااااااااااا!!!
باورم نمی شود، آدریان توپ آبراهام را گرفت. وقتی جرارد لیز خورد و چلسی به جای لیورپول، قهرمان شد. او در حساب توییترش ما را مسخره کرد. حالا ما امشب در توییتر مسخره می کنیم و این توییت ما تا ابد در صفحه شخصی مان خواهد ماند.