Footeamo
Footeamo
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

الیور کان؛ دیوانگی و غرور

پادکست فوتبالی فوتیمو | اپیزود 23
پادکست فوتبالی فوتیمو | اپیزود 23
متن: شهریار نوبهار | روایت: اردلان کاظمی

« همه چیز از هدیه پدربزرگم شروع شد. یک پیراهن زرد شگفت‌انگیز که نام سپ مایر بر آن دوخته شده بود. وقتی پدربزرگتان به شما چنین هدیه‌ای می‌دهد، چاره‌ای ندارید جز اینکه دفعه بعدی آن پیراهن را بپوشید. پس به خودم گفتم مشکلی نیست، من به درون دروازه می‌روم و پدربزرگ را خوشحال می‌کنم. از آن موقع تا به حال، بیرون از دروازه‌ام بازی نکردم.» چقدر همه چیز تصادفی به نظر می‌رسد. در حالی که واقعاً این‌طور نیست. او هرگز از تلاش برای رؤیاهایش دست برنداشت و معنای هدیه پدربزرگش را خوب فهمیده بود. هدیه‌ای برای تمام زندگی. شاید بهتر باشد جملاتش را این گونه کامل کنیم. من بهترین دروازه‌بان آلمان، اروپا و جهان بودم. من الیور کان هستم. فرزند دیوانگی و غرور.

https://castbox.fm/episode/Footeamo-E23-id2415688-id277051987?country=us

الیور کان. فرزند دیوانگی و غرور. این شعار نیست. واقعیتی است که آلمانی‌ها سال‌ها با آن زندگی کرده‌اند. اصلاً مگر می‌شود دروازه‌بان باشی و رگه‌هایی از دیوانگی در ناخودآگاهت نباشد؟ خودش هم به این جنون اعتراف می‌کند: «دروازه‌بان‌ها به مقادیری از دیوانگی نیاز دارند. وگرنه چه کسی آنجا می‌ایستد و به دیگران اجازه می‌دهد به صورت و شکمش شوت کنند؟ و تازه فکر کند که چه کار بزرگی دارد انجام می‌دهد!» البته که نگاه مردم برایش مهم نبود. حتی وقتی به استفان چاپیوسات لگد می‌زد یا گردن توماس برداریچ را طوری فشار داد که مهاجم لورکوزن بعدها گفت از زنده‌ماندنش مطمئن نبوده. نمی‌توانید حضور او را نادیده بگیرید. او هست. همان‌طور که خشم، احترام، غرور و تعصب وجود دارند. همان‌طور که هم‌تیمی سابقش، مهمت شول می‌گفت: « در دنیا فقط از دو چیز می‌ترسم. الیور کان و جنگ.»

دروازه‌بانی. این تنهایی عجیب و غریب. بدون هیچ بخشش یا فرصتی برای جبران. پستی که شاید فقط با یک مسابقه بد، دیگر دوران حرفه‌ای شما به پایان برسد. جایی که حتی به الیور کان هم رحم نکرد؛ اما تایتان آلمانی، بی‌پرواتر از آن بود که کم بیاورد. خودش که می‌گفت:‌ «چیزها هرگز در ابتدا برایم به درستی جلو نمی‌رفتند؛ ولی این تصور که روزی یکی از بهترین گلرهای جهان باشم، مرا به پیش می‌راند.» از 4 گله شدن در نخستین مسابقه حرفه‌ایش در کارلسروهه تا سه سال سخت ابتدایی در بایرن‌مونیخ و شکست تلخ در فینال 99 و پنج گله شدن جلوی انگلیسی‌ها و حذف در مرحله ابتدایی یورو 2000. او هیچ‌وقت آغاز خوبی نداشت، اما مفهوم ناامیدی هم برایش تعریف نشده بود. انگار که می‌دانست رستگاری در همین نزدیکی‌هاست.

فینال جام جهانی 2002؛ لحظه‌ای که او تحسین جهانیان را بر انگیخت
فینال جام جهانی 2002؛ لحظه‌ای که او تحسین جهانیان را بر انگیخت

رستگاری به وقت قهرمانی چمپیونز لیگ در سال 2001. رساندن آلمان به فینال جام جهانی و تسلط همه‌جانبه در بوندس‌لیگا با مونیخی‌ها. بهترین بازیکن جام جهانی 2002 و حضور در فهرست سه نفر برگزیده توپ طلا. آن هم برای دروازه‌بانی که برای سه سال پیاپی، بهترین سنگربان جهان انتخاب شده بود. همه ویترین افتخارات را می‌دیدند اما خودش خوب می‌دانست که پشت این روزهای طلایی، سال‌ها مرارت، خشم و خاک و خون نهفته است. سال‌هایی که بدون دیوانگی و غرور، توان عبور از آن‌ها را نداشت. سال‌هایی که کینگ کان، در قلب هواداران تاج‌گذاری می‌کرد.

حالا سال‌ها از بازنشستگی‌اش می‌گذرد. یک مفسر تلویزیونی موفق، نویسنده چندین کتاب، دارای مدرک تحصیلی MBA و خیری که پروژه‌های تجاری مختلفی را هم هدایت کرده و مدیر اجرایی بایرن‌مونیخ هم شده؛ ولی برای آن‌هایی که با تماشای اولی کان بزرگ شده‌اند، این القاب و سمت‌ها اهمیتی ندارند. آن‌ها گمشده‌شان را در همان سال‌های دور پیدا می‌کنند. در سنگربانی که انگار از آرزوها و لبخندهای هوادارانش محافظت می‌کرد؛ و الهام‌بخش کودکانی بود که پیراهن دروازه‌بانی‌شان را می‌پوشیدند و در پارک با پدربزرگشان بازی می‌کردند. کودکانی با رؤیاهای بزرگ. با هدف پوشیدن پیراهن زرد رنگ دروازه‌بانی. پیراهنی که این بار نام اسطوره‌ای دیگر بر پشت آن حک شده. نام الیور کان، کسی که مثل هیچ‌کس نبود.

پادکستبایرن مونیخآلمانفوتبال
پادکست فارسی فوتیمو | متن کامل روایت‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید