متن: شهریار نوبهار | روایت: اردلان کاظمی
ده سال جریان مداوم خلاقیت و آفرینش و درجه یک بودن؛ و انگار ناگهان همه چیز تمام میشود. عقاب از ارتفاع سقوط میکند و چشمهی الهام هنرمندانه، میخشکد. شاید به خاطر همین بود که ترجیح داد ظرافت هنرمندانه را کنار بگذارد. از هافبکی طراح در آکادمی تا مدافعی سرسخت در تیم اصلی. مسیر سنگلاخی را آمد. جادهی خاکی از هنر به قدرت. نمیخواست مانند آرتیستها و مهندسها، زمان درخشش محدودی داشته باشد. حتی اگر آن درخشش، به چشم مردم زیباتر به نظر بیاید. ماندگاری را طلب میکرد و برای خواستههایش میجنگید. کاپیتان، رهبر و اسطوره. واژگانی برای خلاصه کردن یک نماد در تاریخ آبیها. او جان تری بود. یک شجاعدل.
حیرت آور است اما حقیقت دارد. با منچستریونایتد عاشق فوتبال شد. نه آن منچستریونایتد همیشه قهرمان، فانتزی و جذاب اواخر دهه 90. شیاطین سرخ دهه هشتاد، تیمی متفاوت بودند. جنگجویانی که شاید شکست میخوردند،اما هرگز بازنده نبودند. یک روحیه سلحشورانه که اگر قهرمانی لیگ را به همراه نداشت، حداقل باعث غرور و افتخار هواداران خودی بود. با بازیکنانی که واقعی و منطقی فکر میکردند؛ و طرفداران را به سرزمین رویاهای سوخته نمیبردند. واقع بین و منطقی. انگار خودش نماد انسانی این کلمات بود. مسیرش را این مفاهیم طراحی میکردند. از تیم دبیرستان به وستهم و از آنجا به چلسی. از هافبک به دفاع میانی. هیچ ربطی به من یونایتد یا علاقهاش به حضور در مرکز زمین نداشتند؛ اما واقعی بودند و منطقی. همین هم کافی بود.
البته که قرار نیست با واقعی و منطقی بودن به جایی برسی. مبارزه میطلبد. شور و اشتیاق میخواهد. بیباکی لازم دارد و سری که درد میکند برای باور غیرممکنها. آنقدر که مقابل عزیزترینهایت هم بایستی. مقابل حرف پدرت. مقابل علایق کودکیات. مقابل منچستریونایتدی که تو را میخواهد اما شانس موفقیت کمتری خواهی داشت. باید آنقدر جنگجو باشی که در نوجوانی، در راهروی استمفورد بریج قدم برداری و قراردادت با چلسی را امضا کنی. بدون حضور پدر اما با کوهی از انگیزه. هدف بعدیاش مشخص بود. تیم اصلی و پوشیدن آن پیراهنی که قلب شیر بر سینههایش حک شده بود. شماره 26 آماده بود؛ و جهان هم به زودی با او آشنا میشد.
یکی از خود ما. کوتاهترین و بهترین توصیف هواداران چلسی از جان تری. هر دو میخواستند دیگر زیر سایه چیزی نباشند و داستان افتخارات خودشان را بنویسند. پولهای آبراموویچ بدون جسارت مورینیو و رهبری تری، ارزشی نداشت. چلسی جدید ساخته شد. قهرمانیها را درو کرد و نسلی از ستارههای متفاوت را به فوتبال جهان معرفی کرد. بازیکنانی با اراده آهنین. ماشینهایی که چیزی جز مدال قهرمانی را نمیدیدند. جان تری کاپیتان تیمی بود که فوتبال انگلستان را به دوران تازهای برد. روزهایی که انحصار منچستریونایتد و آرسنال شکسته شد. تاپ فور و تاپ سیکس به وجود آمدند و برند پرمیرلیگ، سایر رقابتها را به سایه برد. روزهای طلایی، شبهای همیشه روشن.
البته که سیاهی هم در کمین بود. ماجراهای نژادپرستانه، رسواییهای اخلاقی، کنارهگیری با دلخوری از تیم ملی و در نهایت جدا شدن از چلسی. حتی اگر خودش حواشی را انکار کند، تمام آبیها میدانند که کاپیتان، با میل خودش به استون ویلا نرفت؛ ولی واقعبینی و منطقی بودن را هم فراموش نکرده بود. ویلا پارک خانهی جدیدی بود برای رشد و یادگیری. همانطور که بازیکنی شجاعدل ساخته شد، حالا زمان آمدن مربی مبارزی است. کسی که جایگاه متئو هاردینگ هنوز هم نامش را یکصدا فریاد میزند. آنکه هنرمندی را کنار گذاشت ولی ماندگاریاش را تضمین کرد. کاپیتان، رهبر و اسطوره. یا خلاصه شده در یک کلمه. شجاع دل.