متن: شهریار نوبهار | روایت: اردلان کاظمی
جمهوری کامرون. کشوری که در دو قرن پیاپی به عنوان مستعمره، بین آلمان،فرانسه و امپراتوری بریتانیا تقسیم شده بود. آنها تقریبا 4 دهه است که طعم استقلال را چشیدهاند؛ و یک لقب جالب در بین کشورهای منطقه دارند: لولای آفریقا. چرا که کامرون در کرانهی خلیج بیافرا قرار گرفته و تقریبا قاره را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده است.
البته به کامرون، مینیاتور آفریقا هم میگویند. چرا که در یک جغرافیای نسبتا کوچک، میتوان اقلیمها و پوششهای گیاهی مختلف این قاره را تجربه کرد. از ساحل، بیابان و کوهستان گرفته تا جنگلهای بارانی و ساوانا. شاید بتوان گفت که فوتبال، بیشترین تاثیر را از این جغرافیای طبیعی گرفته است؛ و مهمترین بازیکن کامرونیها در عصر مدرن، نمونهای انسانی از این تاثیر متقابل است. با شم گلزنی بالا، قدرتمند، سریع، باهوش و اراده برای فداکاری در راه تیم.
یک مینیاتور از فوتبالیست کامل آفریقایی. یک جواهر سیاه. یک ساموئل اتوئو.
وقتی به دنیا آمد، کامرون هنوز درگیر تبعات اعلام استقلال و مشکلات اقتصادیاش بود. وامهای سنگین بانک جهانی باید تسویه میشدند؛ و کشور همچنان نیازمند کمکهای مالی دیگران بود. خانوادههای کامرونی برای رهایی از فقر، محتاج میانبر بودند و چه میانبری سخاوتمندانهتر از فوتبال؟
البته که هیچ میانبری هم بدون تلاش طاقت فرسا ساخته نمیشود. همین انگیزه برای تغییر بود که نوجوانی 16 ساله را وادار به مهاجرت کرد. رفتن از کامرون به اسپانیا؛ و بازی برای تیم جوانان رئال مادرید. فکر میکرد که رویایش برآورده شده. هر چند که سخت در اشتباه بود. رئال کهکشانی انگار نیازی به او نداشت. با حضور فرناندو مورینتس، رائول، داوور شوکر، میاتوویچ و سایر ستارههای اروپایی، هیچ فرصتی به یک تازه وارد آفریقایی داده نمیشد.
چارهاش در رفتن بود. 4 سال گلزنی و تاریخسازی برای مایورکا؛ و سرانجام نوبت فوتبال و سرنوشت رسید که تقدیر تاریخی را رقم بزنند. در تابستان 2004 اعلام شد که اتوئو به نیوکمپ میرود. مهاجم جدید بارسلونا. در 23 سالگی و در آستانهی اوجگیری. اما نه برای قوهای سپید مادرید. برای کاتالانهایی که از این دهن کجی به مادریدیها حسابی لذت میبردند.
در بارسلونا هر چه میشد را فتح کرد. از اولین سهگانهی تاریخ فوتبال اسپانیا گرفته تا عناوین فردی در لالیگا و قارهی آفریقا. مثل سه بار پیاپی انتخاب شدن به عنوان بهترین بازیکن قاره. هواداران هم عاشقانه دوستش داشتند و امیدوار بودند در همان نیوکمپ بازنشسته شود. البته که فوتبال کار خودش را میکند. گواردیولا آمد و با برچسب تغییر، زلاتان را آورد و اتوئو را کنار گذاشت.در معاملهای که اینتریها آن را یکی از بهترین ترانسفرهای تاریخ نراتزوری میدانند.
نیش و کنایههایش به گواردیولا بیدلیل نبود. طعنه میزد که پپ فقط یک بازیکن خوب بوده و نه بیشتر. شخصیت کاریزماتیکی هم ندارد. ولی ژوزه مورینیو را شخصیتی یگانه در فوتبال میدانست و حاضر بود به خاطرش در پستهای دفاعی هم بازی کند. فتح یک سهگانه دیگر در اینتر، با شکست دادن گواردیولا، پاداشی شیرین برای یک فصل خاطرهانگیز بود. مورینیو رفت و اینتر هم متلاشی شد. برای اتوئو هم انگار دیگر چیزی اهمیت نداشت برای آنژی بازی کند یا چلسی و اورتون. او دینش را به فوتبال ادا کرده بود؛ و حالا هدف دیگری داشت: کمک به آفریقا
هر بار که برای دریافت کردن جایزهای به روی سن میرفت، جملهای تکراری را بیان میکرد:
بالاتر از هر چیزی، این جایزه را به کودکان آفریقایی تقدیم میکنم.
کودکانی که مانند خود او، رویاهایی دارند و برای دستیابی به آنها، باید با فقر، نژادپرستی و تبعیض هم مبارزه کنند. شاید به خاطر همین بود که بعد از بازنشستگی، تصمیمی کاملا متفاوت از همتایانش گرفت. به جای نشستن در استودیو و حرف زدن، به دانشگاه رفت تا یاد بگیرد و آموزش بدهد. به عنوان دانشجوی مدیریت تجاری در دانشگاه هاروارد؛ و به عنوان نمادی از آفریقا که خواهان فرصتی برابر برای رشد و پیشرفت است.
ساموئول اتوئو را همیشه با سهگانههای بارسا و اینتر به خواهیم سپرد. با نسل طلایی شیرهای کامرون که مدال طلای المپیک 2000 را به ساوانا آوردند. ولی این عناوین برای توصیف او بیش از حد پیچیدهاند. بهتر است به واژههای ساده بازگردیم. ساموئل اتوئو؛ یک فوتبالیست، گلزن، قهرمان و شاید مهمتر از هر چیزی، یک شیر کامرونی که هرگز ریشههایش را فراموش نمیکند.