متن: شهریار نوبهار | روایت: اردلان کاظمی
ماجرا از پادووآ شروع میشود. قدیمیترین شهر شمال ایتالیا. پناهگاهی برای بازماندگان جنگ تروا. فراریانی که با هدایت آنتنور، به این منطقه آمدند. قهرمانی که ماجراجویی و لجاجت سایر ترواییها را داشت؛ اما از عقلانیت هم دوری نمیکرد. شاید همین باعث شد که در آن جنگ باستانی، جان سالم به در برد؛ و شاعری مانند ویرژیل را به خودش علاقهمند کند.حماسهسرایی که منظومهی انهاید را در شرح این ماجراهای او و اطرافیانش نوشت.
گذر قرنها و جابهجایی قدرت بین امپراتوری روم، اسپانیاییها، فرانسویها، اتریشیها و حتی فاشیستها هم نتوانست در مردم پادووآ تغیری ایجاد کند. انگار خدایان باستانی، ویژگیهای آنتنور را تا ابد برای مردمش به یادگار گذاشتند. همان ماجراجویی و لجاجت سرخوشانهای که البته منطق را هم فراموش نمیکرد. ترکیب نادری که میشد آن را در یک پادووآیی دیگر هم دید. در فرانچسکو تولدو؛ انتقامجوی تروا
زندگی حرفهای تولدو، به نیای باستانیاش شباهت زیادی دارد. آنتنور سالها مشاور خردمند آخرین پادشاه تروا بود. او از همان ابتدا تلاش کرد تا جلوی جنگ را بگیرد. با پس دادن هلن و یا بستن قرارداد صلح. ولی کسی به حرفهایش گوش نکرد. اسب تروجان وارد شهر شد و یونانیها تمام ساکنین را سلاخی کردند. البته جز آنهایی که با آنتنور، از شهر گریخته بودند. قهرمانی که درست در لحظهی نیاز، از پشت پرده بیرون آمد تا آخرین امیدها را حفظ کند.
درست مانند ماجرای تولدو و جام ملتهای اروپا. کسی در یورو 2000 روی ایتالیا حساب باز نمیکرد. اوضاع با مصدومیت بوفون، بدتر هم شد. آنجلو پروتزی هم قبلا در اعتراض به نیمکتنشینی، اردوی تیم ملی را ترک کرده بود. حالا نوبت قهرمان پادووآ بود. فرزند آنتنور در مقابل تمام اروپا. برای انتقام نیاکانش.
نیمهنهایی یورو 2000. نبرد آتزوریها با لالههای نارنجی در ورزشگاه آمستردام آرهنا. متعلق به تیم آژاکس. همان جنگاوری که در کنار سایر یونانیها، تروا را به خاک و خون کشید. انگار تاریخ حتی پس از چند هزاره، باز هم دست بردار شوخیهایش نیست. آنتنور در برابر آژاکس، این بار در مستطیل سبز. یک نبرد کلاسیک. مقاومت جانانهی تروا. آتزوری ده نفره شد. دی بوئر و کلایورت در جریان بازی دو پنالتی از دست دادن. توپ به تیرک خورد اما دروازه فرو نریخت. تروا هنوز سرپا بود.
اکنون به وقت نبردهای تن به تن. ضربات مرگ و زندگی. آشیل در برابر هکتور. تمام قهرمانان در مقابل هم. این بار اسب تروایی هم در کار نبود. قانون پنالتی از حقهبازی خوشش نمیآید. تولدو پنالتی پل بوسفلت را مهار کرد تا همه چیز تمام شود. ایتالیا پیروز شد و به فینال رفت. تولدو ماموریت اجدادش را به سرانجام رساند. حالا دیگر انتقام تروا گرفته شده بود.
انگار بعد از آن روز، دیگر چیزی اهمیت نداشت.حتی فینالی که با گل طلایی، فرانسه را به قهرمانی اروپا رساند. حتی تمام آن سالهای طولانی که با اینترمیلان ماند و قهرمانیهای متعدد به دست آورد. شاید فقط منتظر فرصت مناسبی بود تا در تاریخ محو شود؛ احتمالا این هم یک ویژگی مشترک فرانچسکو با نیاکانش است. مانند آنتنور که سرانجام در پادووآ آرام گرفت. تمدن را به فرزاندانش تحویل داد و ناگهان به تاریخ پیوست. و برای تولدو چه وقتی بهتر از اولین سهگانهی یک تیم ایتالیایی؟ با آن اینتر رویایی 2010 که اسطورههایی چون او، زانتی و ماتراتزی داشت.
خداحافظ فرانچسکو تولدو، انتقامجوی محبوب پادووآ.