متن: شهریار نوبهار | روایت: اردلان کاظمی
و سرانجام کابوس به جهان واقعیت آمد. با دیوانگی سیاستمداران، بمباران هوایی و کشته شدن بیگناهان. کابوسی که حتی در گورستان هم دست از سر مارشال تیتو بر نداشته بود؛ و در نهایت میراث او را به نابودی کشاند. اتحاد بالکان. تفکری که از همان ابتدا بسیار شکننده به نظر میرسید.
24 مارس 1999 همان تاریخ موعود بود. رأس ساعت 19 عملیات هوایی ناتو آغاز شد تا صربها را وادار به تسلیم کند. هزار هواپیمای جنگی در 38 هزار عملیات هوایی شرکت کردند. تمام زیرساختهای صربستان با خاک یکسان شد. کشور 80 میلیارد دلار خسارت دید؛ و سرانجام تسلیم شد. یوگسلاوی متلاشی و جمهوریهای کوچک بالکان از هم گسیختند.
اما در میانهی این جنون جنگ و خونریزی، چه چیزی میتواند یک نوجوان صرب را نجات دهد؟ فوتبال، این معجزهی مدرن انسانها. فوتبالیستها و دانش آموزان صرب از حضور در ارتش معاف بودند. او معاف شد و زنده ماند تا در جای دیگری برای کشورش بجنگد. در مستطیل سبزی که همه به یک نام صدایش میزدند، نمانیا ویدیچ: ترمیناتور
انسان موجودی مشاهدهگر و یادگیرنده است. نمانیای نوجوان هم بهخوبی بمبافکنهای ناتو را دیده بود؛ و همینطور ناتوانی ارتش صربها در دفاع از کشور. شاید همینها او را به سمت خط دفاعی سوق داد. جایی که انگار میخواست دیگر اجازه ندهد بمباران خط آتش حریف، آسایش مردمش را به هم بریزد. شاید برای همین بود که هشدارها نسبت به فیزیکی بودن بازیهای لیگ انگلیس، برایش مضحک به نظر میآمد.
آن هم برای کسی که سالها در بدترین شرایط آب و هوایی بلگراد و مسکو به زمین رفته بود. دربیهای دیوانهوار آن منطقه را تجربه و با قهرمانی و پیروزی خارج شده بود. از دسامبر 2005 که شیاطین سرخ پیوست تا فوریه 2006، کمتر از دو ماه زمان لازم بود تا اولین مدال افتخارش را دریافت کند. منچستریونایتد با حضور ویدیچ، قهرمان جام اتحادیه شد. نشانهای برای آغاز دوران طلایی نمانیا در اولدترافورد.
شاید تجربهی تماشای حملات هوایی در سالهای نوجوانی، سبب شده بود تا یکی از بهترین مدافعین سرزن جهان باشد و از نبردهای هوایی هیچ هراسی به خودش راه ندهد. ویدیچ در سال 2009 عضوی از خط دفاعی رؤیایی منچستریها بود که برای 14 مسابقه پیاپی هیچ گلی دریافت نکردند. رکوردی به مدت زمان 1311 دقیقه.
برای همین بیدلیل نبود که در آن فصل تمام جوایز فردی را هم درو کند. از حضور در تیم منتخب فیفا و پرمیر لیگ گرفته تا انتخاب بهعنوان بهترین بازیکن فصل منچستریونایتد، لیگ انگلستان و شاید از مهمتر بقیه، انتخاب شدن در تیم منتخب 20 سال لیگ برتر به انتخاب تمام طرفداران تیمهای انگلیسی. انگار حالا او بود که سرزمینهای ناتو را فتح میکرد. جادوی فوتبال، این بازی لعنتی.
خودش هم این را خوب میداند که فوتبال، نوشداروی نجات صربستان است. در مصاحبهای گفته بود: «حتی وقتی صربستان بمباران میشد، مردم به ورزشگاه میرفتند تا فوتبال تماشا کنند. فوتبال بهترین راهی بود که به جهان نشان دهیم که صربها هم عاشق همین چیزهای معمولی زندگی هستند.»
نمانیا ویدیچ در اوژیتسه متولد شد. شهری که زادگاه بزرگانی مانند میلوتین اوسکوکوویچ هم بود. نویسنده محبوب صربها که در جنگ جهانی اول هم برای کشورش جنگید اما سرانجام در اکتبر 1915 خودکشی کرد. شکستها و عقبنشینیهای پیاپی صربها، طاقتش را تمام کرده بود. در یادداشت خودکشیاش متن کوتاه ولی دردناکی نوشته بود: «من دیگر نمیتوانم شاهد نابود شدن سرزمین پدریام باشم.»
سالها بعد یک نوجوان صرب دیگر، منهدم شدن کشورش را به چشم دید اما ناامید نشد. در زمین دیگری مدافع شد تا برای آرزوهایش بجنگد. تا نشان دهد که جز جنگ، راههای دیگری هم برای سربلند شدن و کسب افتخار وجود دارد. کسی که برای چهار سال در یکی از همان کشورهای عضو ناتو، کاپیتان و رهبر بزرگترین باشگاهشان شد. جامهای متعددی را بالای سر برد؛ و در آخرین مسابقهاش برای منچستریونایتد، 76 هزار نفر سه بار ایستاده تشویقش کردند. یک بار قبل از مسابقه و در مراسم تقدیر، یک بار پس از اینکه توپ را برای اولین دفعه در مسابقه زیر پایش گرفت؛ و آخرین بار وقتیکه با چشمانی اشکبار تعویض شد تا با اولدترافورد خداحافظی کند.
خداحافظی با ترمیناتوری که برخلاف سینما، این بار سالها در زمان به جلو رفت، صبر کرد و بهآرامی مبارزه کرد تا شاید بتواند با جادوی فوتبال، جلوی جنگهای بیشتری را بگیرد. بدرود نمانیا ویدیچ. آخرین کاپیتان قهرمان در منچستریونایتد.