Footeamo
Footeamo
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

پائولو مالدینی؛ اشراف زاده

پادکست فوتبالی فوتیمو | اپیزود 31
پادکست فوتبالی فوتیمو | اپیزود 31
متن: شهریار نوبهار | صدا: اردلان کاظمی

ناپلئون بناپارت عجله داشت. حتی تاج‌گذاری در کلیسای نوتردام هم برایش کافی نبود. می‌خواست در اینجا خودش را جاودانه کند. در دومو. دهکده‌ی افسانه‌ای سلت‌ها. کاخ اسرار آمیز رومی‌ها؛ و کلیسای مقدس مسیحیان. جایی که گذشته، حال و آینده در آن بی‌اهمیت است. زمان دیگر به طور مداوم حرکت نمی‌کند و کل بشریت، یک اتفاق تکراری و خسته‌کننده به نظر می‌رسد.

ناپلئون قبلا گفته بود که تاریخ، نسخه‌ای از رویدادهای گذشته است که مردم تصمیمی گرفته‌اند روی آن به توافق برسند. امپراتور خودش را بالاتر از نگاه و نظر مردم می‌دانست. به دنبال جاودانگی بود. و چه جایی بهتر از کلیسای دومو و شهر میلان؟ محلی که از سپیده‌دم تاریخ، محل رفت و آمد خدایان، قوم‌های باستانی و فاتحان بزرگ تاریخ بوده است. از سلت‌ها گرفته تا آتیلای خون‌خوار، شارلمانی، فِرِدریک بارباروسا و موسولینی.

در نهایت تاج‌گذاری انجام شد. تندیس‌های ناپلئون را در ساختمان کلیسا گذاشتند؛ و دیگر خیالش راحت شد. شکست، تبعید به جزیره سِینت هِلن و مرگ در انزوا را با جاودانگی در زمان و تاریخ معامله کرد. بهای سنگینی پرداخت اما فراموش نشدن تنها چیزی بود که می‌خواست.


ناپلئون و کارهایش یک اتفاق تکراری دیگر در میلان بود. برای شهری که به این فرمانروایان، پادشاهان، امپراتورها، دوک‌ها و خاندان‌های اشرافی عادت کرده بود. کسانی که حریصانه اکسیر حیات و جاودانگی را در سردابه‌های دومو جست‌وجو می‌کردند. برخی مانند ناپلئون و سنت آمبروس موفق می‌شدند. برخی هم مانند موسولینی جوخه‌های اعدام در انتظارشان بود. وقتی با زندگی‌ات قمار می‌کنی، انتظار هر چیزی را باید داشته باشی.

اما یک نفر فرق داشت. اشراف‌زاده‌ی جدید میلان، چیزهای دیگری می‌خواست. چیزهایی ارزشمندتر از جاودانگی محض. او به دنبال وفاداری، لذت و افتخار بود. انگار همین بی‌میلی‌اش به جاودانگی بود که سبب شد این هدیه را هم به دست بیاورد. از همان 16 سالگی که پیراهن روسونری را پوشید، همه چیز را می‌دانست. از وسوسه‌های دومو، دوری می‌کرد و امیدوار بود که روزی اپرای ویژه‌‌‌ای به نام او، در لا اسکالا اجرا شود.

https://castbox.fm/episode/Footeamo-E31-id2415688-id398514513?country=us

در ابتدا فقط پسر چزاره مالدینی بود. و در انتها، پائولو مالدینی بزرگ. ‌مهم‌ترین کاپیتان تاریخ آث میلان و ایتالیا؛ و شاید بهترین مدافع تمام تاریخ فوتبال جهان. 25 سال در بالاترین سطح برای روسونری مسابقه داد. آتزوری را به فینال‌ جام‌جهانی و یورو هدایت کرد و در بیش از هزار مسابقه رسمی حاضر بود. آن‌قدر قدرتمند بود که ایتالیایی‌ها به شوخی می‌گفتند که اگر مالدینی وزیر دفاع شود، هیچ کشوری جرات حمله به اینجا را نخواهد داشت. مالدینی فهرستی طولانی از قهرمانی‌های تیمی و شخصی دارد و تا همیشه رهبر نسلی از بازیکنان است که می‌خواهند مسیر درست‌تری را طی کنند. مسیری خارج از وسوسه‌های شهرت، شهوت و غرور.

هیچ‌وقت به قصد جاودانگی وارد کلیسای دومو نشد. هرگز برای اجرای اپرایش در لا اسکالا، التماس نکرد؛ اما تمام این‌ها را به دست آورد. با خواهش و دعوت آن‌ها. حالا ماجرا برعکس شده بود. انسان به جاودانگی التماس نمی‌کرد. این جاودانگی بود که فروتنانه، تمنای حضور یک انسانی فانی را داشت.

ناپلئون گفته بود که پیروزی متعلق به ثابت قدم‌ترین فرد است. پائولو مالدینی مانند کالبدی انسانی برای این جمله بود؛ و سرانجام حتی جاودانگی را هم به زانو در آورد.

او پائولو مالدینی بود. اشراف زاده‌ی بی‌همتای میلان.

میلانایتالیاپادکستفوتبال
پادکست فارسی فوتیمو | متن کامل روایت‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید