شیردشت‌زاده(فاطمه شکیبا)
شیردشت‌زاده(فاطمه شکیبا)
خواندن ۵ دقیقه·۶ ماه پیش

آقای شهید جمهور!!

آقای رئیسی!

شما اولین رئیس‌جمهوری بودید که خودم انتخابش کردم. آن قبلی‌ها را خوب یا بد، من انتخاب نکرده بودم. من اولین رای‌ام را به شما دادم. در جشن تکلیف سیاسی‌ام، سرخوش از احساس بزرگ شدن و مهم بودن، با افتخار و امید اسم شما را توی برگه تعرفه نوشتم. با یک دنیا امید برگه را توی صندوق انداختم و چقدر بابت این رای خوشحالم. من اولین رای‌ام را خرج یک شهید کردم؛ خرج شاگرد بهشتیِ شهید بهشتی.

اولین مهر انتخابات در شناسنامه ام.
اولین مهر انتخابات در شناسنامه ام.


از همان سال ۹۶ که برایتان تبلیغ می‌کردم دوستتان داشتم. آن سال هنوز به سن رای دادن نرسیده بودم، ولی وقتی آمدید اصفهان با کلی ذوق و شوق آمدم میدان امام که ببینمتان و چقدر برایتان شعار دادم و داد زدم. دوستانم هم همینطور بودند، همه به شما امید داشتیم. برایتان تبلیغ می‌کردیم و با هم شعار می‌دادیم: به کوری بی‌بی‌سی، رای میاره رئیسی!

من آنقدر آن روزهای تبلیغ برای شما را دوست داشتم که هنوز هم که هنوز است پوسترهای انتخاباتی و بروشورهایش را نگه داشته‌ام.

آخرش هم اولین رای‌مان را به شما دادیم.

به رئیسی رای میدهم چون...
به رئیسی رای میدهم چون...


وقتی رفتید توی مجمع سازمان ملل، قرآن و عکس حاج قاسم را بالا گرفتید چقدر به رییس‌جمهورمان افتخار ‌کردیم. باید همان‌جا حدس می‌زدیم که شهید می‌شوید.

باید آنجا که با جمعیت مردم یکی می‌شدید و بدون حائل و شیشه ضدگلوله و محافظ با مردم حرف می‌زدید می‌فهمیدیم شما این دنیایی نیستید.

باید وقتی توی مناظره، در جواب تهمت‌ها و توهین‌ها می‌گفتید «اتقوا الله» می‌فهمیدیم شما «بهشتی» هستید.

همان وقت که حاج قاسم پیشانی‌تان را بوسید و همان وقت که توی مراسم شب قدر و عزاداری محرم، آنطور دلی و خالصانه صحبت کردید، باید می‌فهمیدیم شما اهل دلید نه اهل دنیا.

شما را خیلی مسخره می‌کردند آقای رئیسی. حرف زدن‌تان را، سادگی‌تان را... می‌گفتند شما عوام‌فریبی می‌کنید. می‌گفتند دارید رای جمع می‌کنید برای انتخابات بعدی. می‌گفتند شما می‌خواهید ادای ساده‌زیستیِ دهه شصت را دربیاورید. و راستش... حتی من هم گاهی اینطوری فکر می‌کردم درموردتان. من هم گاهی، آن تهِ تهِ دلم، یک سوسویی می‌زد که نکند همه‌اش ادای جلوی دوربین باشد؟ نکند فقط می‌خواهید دل ما دهه هشتادی‌های عدالت‌طلبِ بهشتی‌ندیده را ببرید و رای‌مان را بخرید؟

تا همین قبل از آن که شهید شوید، ته دلم این حس را داشتم و الان خیلی شرمنده‌ام از محضرتان. ببخشید که خیلی دیر فهمیدم این مردمی بودن، باور و منش شما بود نه ادا و اطوار انتخاباتی.

ببخشید مرا آقای رئیسی. باور کنید دست خودمان نبود.

برای ما دهه هشتادی‌ها، رجایی و باهنر و بهشتی فقط افسانه‌هایی بودند در کتاب‌های خاطرات. ما باورمان نمی‌شد یکی مثل بهشتیِ اول انقلاب میان این حزب‌بازی‌ها و منفعت‌طلبی‌ها پیدا بشود. ما فقط شنیده بودیم رجایی چطور بود، ندیده بودیم...

ما فکر می‌کردیم رییس‌جمهورها و وزیرها و استاندارها شهید نمی‌شوند، چون خیلی قاطی دنیا و سیاست‌بازی شده‌اند...

ما تا قبل از وزیر امور خارجه شما، فکر می‌کردیم دیپلمات یعنی کسی که رفع تحریم را از کدخدا گدایی می‌کند؛ کسی که حاضر است در قلب رآکتور بتن بریزد، تا شاید آمریکا لطف کند و تحریمی را بردارد...

اصلا به کلمه دیپلمات حساسیت داشتیم!

چه می‌دانستیم هنوز می‌شود مثل رجایی مردمی بود؟ چه می‌دانستیم می‌شود در میدان دیپلماسی مثل حاج قاسم بود؟

ببخشید ما را آقای رئیسی. دست خودمان نبود.

ولی حالا چکار کنیم آقای رئیسی؟

حالا دیگر فهمیده‌ایم رجایی و بهشتی افسانه نیستند. حالا دیگر نمی‌توانیم به سیاستمداران حزب‌زده و منفعت‌طلب و پشت‌میزنشین قانع شویم. از دست شما آقای رئیسی! جنابعالی استانداردهای ما برای رئیس‌جمهور را کیلومترها جابه‌جا کردید!

حالا به کی رای بدهیم آقای رئیسی، که در شأن جمهوری اسلامی باشد؟

ما را از یاد نبر...
ما را از یاد نبر...


آقای رئیسی، شما که قلبت برای خدمت به ما مردم ایران می‌تپید، لطفا وقتی رسیدی به بهشت و چشمت به یاران بهشتی‌ات افتاد ما را از یاد نبر. لطفا باز هم رئیس‌جمهور ما که نه، شهید جمهور ما بمان.

لطفا حواست باشد که ما درست انتخاب کنیم رئیس‌جمهور بعدی را، یکی را انتخاب کنیم از رئیسی رجایی‌تر و بهشتی‌تر. یکی که راه رسیدن به قله را ادامه دهد و مثل شما خستگی نشناسد.

ما حالا دیگر به کم‌تر از رئیس‌جمهوری که «خدمتگزار صمیمی و مخلص» باشد قانع نمی‌شویم؛ رییس‌جمهوی که «برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی‌ست بر همه‌چیز ترجیح داشت، از این رو آزردگی‌هایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه‌روزی‌اش برای پیشرفت و اصلاح امور نمی‌شد».

ما دیگر به کم‌تر امام جمعه «محبوب و معتبر»، وزیر امور خارجه «مجاهد و فعال» و استاندار «انقلابی و متدین» راضی نمی‌شویم.

خیلی دلم برایتان تنگ شده آقای رئیسی. برای روزهایی که شنیدن خبر خوب از دولت شما برایم تکراری شده بود، برای سفرهای استانی‌تان که دیگر عادی بود...

دیشب یکی از پوسترهای شما را که از انتخابات ۹۶ نگه داشته بودم گذاشتم روی میز تحریرم، روبه‌روی خودم. عکستان انقدر توی دستم بوده که چروک و کهنه شده. می‌خواهم همین عکس کهنه و چروک شما روی میزم باشد که یادم بماند برای کی تبلیغ کردم و اولین رای‌ام را خرج چه کسی شد.

می‌خواهم انقدر از مکتب و سیره شما حرف بزنم که مردم یادشان بماند رئیس‌جمهور باید چطور باشد؛ می‌خواهم یک «اصلح» را پیدا کنم شبیه شما و مثل آن روزها که برای شما تبلیغ می‌کردم، برای او هم تبلیغ کنم.

از من اثری نیست که جامانده ام؛ اما/ هرجا که نظر میکنم از تو اثری هست...
از من اثری نیست که جامانده ام؛ اما/ هرجا که نظر میکنم از تو اثری هست...


آه، آقای رئیسی!

در جمع بهشتی‌ها، ما را یادت نرود.

روز محشر، آن روز که خدا سرانگشت همه‌مان را بازسازی می‌کند، من سرانگشت جوهری‌ام را بالا می‌گیرم و می‌گویم به شما رای دادم. شما هم آقای رئیسی، لطفی کن و شفاعت ما فراموشت نشود...

سفرت بخیر؛ اما، تو و دوستی خدا را؛

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،

به شکوفه‌ها، به باران، برسان سلام ما را...😭

شهید جمهورحاج قاسمرئیس جمهورسید ابراهیم رئیسیانتخابات
نویسنده، کارشناس جامعه‌شناسی، مدرس سواد رسانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید