بابا میگفت قبلا بجای اینجایی که الان دبستان کردآباد را ساختهاند، قبرستان بوده. این را قبلا شنیده بودم؛ از خیلی وقت پیش؛ ولی الان که جامعهشناسی خواندهام فهمیدهام باید برای قبرستانی که دیگر نیست حرص بخورم.
اینطور که شنیدم یک قبرستان قدیمی بوده؛ حتی شاید قدیمیتر از تخت پولاد. پنجاه سال پیش، قبرستان و قبرهای قدیمیاش را کندهاند و خراب کردهاند. استخوان نازنین اجداد ما را که از زیر زمین بیرون آمده، توی گونی ریختهاند و بردهاند یک جای دیگر دفن کردهاند.
میفهمید؟
نه نفهمیدید. وقتی مثل من حرص میخورید که بفهمید قبرستان یک سند مهم در مطالعات تاریخی و جمعیتشناختی ست. آن استخوانهای نازنین اجداد، اسنادی برای مطالعات باستانشناسی بودند که باید با حوصله و دقت بررسی میشدند. از روی آن قبرستان و قبرها کامل میتوانستند جامعهی صدها سال پیش را بازسازی کنند: نرخ باروری، امید به زندگی، نسبت جنسی، بعد خانوار و حتی ویژگیهای فرهنگی و ساختار نهادهایی چون خانواده و ازدواج و بهداشت و...
همه اینها را به باد دادهاند و بهجایش مدرسه ساختهاند.
از آن بدتر این است که نه فقط یک قبرستان، که یک بازار قدیمی هم زیر زمین دفن شده و احتمالا عتیقههای قیمتیاش به غارت رفتهاند. پدرم میگفت وقتی بچه بوده و داشتند برای ساختن خانه و مدرسه، زمین را میکندند، بقایای یک بازار قدیمی را زیر زمین کشف کردهاند. بابا میگفت احتمالا توی آن بازار طلا و عتیقه هم پیدا میشده و این را اضافه کرد که توی این منطقه، خیلیها زیر خانهشان عتیقههای قدیمی پیدا کردهاند. وقتی از بابا پرسیدم بازار دقیقا چطوری بود، بابا گفت چیزی شبیه تپه اشرف یا کهندژ، نزدیک پل شهرستان(بقایای یک قلعهی قدیمی که به عنوان یک اثر ملی ثبت و حفاظت شده است).
بعد با آن اثر مهم از گذشتگان چکار کردهاند؟ روی آن خاک ریختهاند و خانه ساختهاند و من بدون آن که بدانم سالها روی آثار یک تمدن باستانی راه رفتهام.
حتی پدربزرگم میگفت پدرش که یک استاد بنای خیلی زبردست بوده، میگفته بعضی آجر خانههای ما مشابه آجرهای پل شهرستان است و احتمالا قدمتش هم به همان دوران برمیگردد؛ و پل شهرستان یکی از آثار دوره ساسانیان است.
فهمیدن اینها باعث میشود حرص بخورم؛ چون بخش مهمی از تاریخ اصفهان نادیده گرفته شده است.
جِی، یکی از خیابانهای بزرگ شرق اصفهان است و در واقع، یکی از کهنترین مناطق اصفهان. شاید بتوان گفت هسته اصلی پیدایش تمدن در اصفهان، همین منطقه جی بوده است؛ بهویژه محله شهرستان. یهودیان نیز در دوران هخامنشی به اصفهان مهاجرت کردند و در اصفهان ساکن شدند و به این ترتیب اصفهان به دو بخش جِی و یهودیه تقسیم شد(شاید بتوان گفت بخشی از اجداد ما اصفهانیها یهودی بودهاند. این حدس من است که لهجه اصفهانی و این باور که اصفهانیها مقتصد هستند هم به همان رگ و ریشه یهودی برگردد؛ هرچند این فقط حدس من است و چندان قابل اعتنا نیست).
حالا من دارم برای تمدن باستانی نازنینم قلپقلپ فشار میخورم و بد و بیراهش را به مسئولین دوران پهلوی میگویم که انقدر ادعای ایرانی بودنشان میشد و انقدر میخواستند ادای کوروش و داریوش هخامنشی را دربیاورند، ولی در عمل بقایای یک تمدن باستانی را به فنا دادند و گذاشتند به غارت برود.
و البته شاید علتش آن بود از بین تاریخ ایران باستان، فقط جناب کوروش برایشان مهم بود بخاطر خدمات بیبدیلش به یهودیها و صهیونیستبازیهایش، آن موقع که صهیونیست بودن مد نبود!
انگار تاریخ ایران باستان هیچ چیز جز کوروش و دوران هخامنشی ندارد!
(حالا عاشقان کوروش را خواهید دید که زیر این پست دهان من را گل میگیرند!)
خلاصه ای کاش کسی به داد کردآباد برسد...