شیردشت‌زاده(فاطمه شکیبا)
شیردشت‌زاده(فاطمه شکیبا)
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

منِ جامعه‌شناسی خوانده...!

منِ جامعه‌شناسی نخوانده(ترم اول جامعه‌شناسی)
منِ جامعه‌شناسی نخوانده(ترم اول جامعه‌شناسی)


منِ جامعه‌شناسی خوانده(بعد از پایان ترم هفت جامعه‌شناسی)
منِ جامعه‌شناسی خوانده(بعد از پایان ترم هفت جامعه‌شناسی)


الان چهارمین سالی ست که جامعه‌شناسی می‌خوانم؛ یعنی چهارمین سال تمام شده. بعضی از همکلاسی‌هایم از خواندن این رشته، یا از اصل تحصیل در دانشگاه پشیمانند. بعضی به این نتیجه رسیده‌اند که آرمان‌هایشان دست‌نیافتنی هستند و بعضی آنچه در دانشگاه خوانده‌ایم را غیرکاربردی می‌دانند؛ اما اگر از من بپرسند این چهارسال به چه دردت خورد و اصلا فایده داشت یا نه، با قطعیت می‌گویم که بله. به دردم خورد و من را تغییر داد(تازه فهمیده‌ام رشته‌ام حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و من فقط قطره‌ای از دریا چشیده‌ام).

جامعه‌شناسی توانست از من انسان هوشیارتر و متعادل‌تری بسازد. انسانی که درباره خیلی از مسائل نظر نمی‌دهد، انسانی که فکر نمی‌کند اگر در جمع‌های فامیلی بنشیند و از گرانی و «وضع بد مملکت» ناله کند، تحلیلگر خوبی به نظر می‌رسد. کسی که ترجیح می‌دهد بجای مبهم‌گویی و غرغر کردن، مسائل را واقعی و واضح ببیند و راهکار بدهد.

از دیدِ منِ جامعه‌شناسی خوانده، وقتی کسی نق می‌زند و از «اوضاع مملکت» می‌نالد، حرفش نه اعتبار علمی دارد و نه معنیِ درست و حسابی. او فقط دارد نق می‌زند. اگر قرار است وضع بد یا خوب را توصیف کنیم، به آمار نیاز داریم و پیش از آن، به مبانی نظری‌ای که وضع خوب و بد را برایمان ترسیم کنند.

از دید منِ جامعه‌شناسی خوانده، کسی که تصور می‌کند که ایران مرکز نفرین زمین است و هرچیزی که در ایران است بد است و تمام معضلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی در ایران‌اند و هرچیزی که در «خارج» است خوب است و «خارجی‌ها» و «اروپایی‌ها» هیچ مشکلی ندارند و بر همه مشکلات پیروز شده‌اند و مردمش در بهشت روی زمین زندگی می‌کنند، یک فرد عامی، فاقد قدرت تحلیل و جوزده است. کسی که با دیدن چند تصویر در رسانه سریع گول می‌خورد. چنین فردی در تعریف من، حتی اگر مدرک دکتری داشته باشد هم بی‌سواد است.

من در جامعه‌شناسی یاد گرفته‌ام که هیچ جامعه‌ای بدون مشکل نیست، کجروی‌ها و بحران‌ها همیشه با شدت و ضعف متفاوت وجود دارند، هیچ حکومتی کاملا پاکدست و درستکار نیست و البته این را هم یاد گرفته‌ام که مشکلات هر جامعه، خاص آن جامعه است و راه‌حل‌های بومی می‌طلبد. ایران مشکلاتی دارد متاثر از تاریخ، فرهنگ و جغرافیای خودش و سوئد مشکلاتی دارد متاثر از تاریخ و فرهنگ و جغرافیای سوئد. سوئد مشکلات ایران را ندارد، ولی به این معنی نیست که اصلا مشکلی ندارد! در نتیجه مقایسه این دو کشور و این نتیجه‌گیری که سوئد از ایران بهتر است یا ایران از سوئد بهتر، یک نتیجه‌گیری عوامانه است. شرایط هیچ دو کشوری با هم قابل مقایسه نیستند، و راه‌حلی که در سوئد جواب می‌دهد قرار نیست در ایران هم مفید باشد.

جامعه‌شناسی به من یاد داد تفاوت‌ها، مشکلات، محدودیت‌ها و فرصت‌ها را واقعی ببینم و بپذیرم. برخلاف بعضی همسن و سالانم، از زندگی در ایران احساس بدبختی نمی‌کنم. ایران کشوری ست که موانعی بزرگ‌تر از بقیه کشورها را پشت سر گذاشته و با این وجود، در برخی شاخص‌ها پیشرفت قابل توجهی داشته است. کشوری که در برخی حوزه‌ها مانند اقتصاد و نظام آموزشی، ساختار ناکارآمدی دارد؛ ولی در حوزه‌های علمی قدم‌های قابل توجهی برداشته و با یک آهنگ آرام اما پیوسته، درحال پیشرفت است(و البته بسیاری از پیشرفت‌ها را مدیون تحریم است).

جامعه‌شناسی(مخصوصا مباحث مربوط به قدرت و جامعه‌شناسی سازمان‌ها) من را بیش از پیش به این اطمینان رساند که هیچ حکومت و ساختار مدیریتی، نمی‌تواند فساد را به صفر برساند و کارآمدی کامل داشته باشد. قدرتمندترین ساختارها هم راهی برای دور زدن دارند؛ چون ما با انسان سر و کار داریم، با طمع انسان، با شهوت انسان، با هوش انسان و خلاقیت‌اش که روزبه‌روز بر آن افزوده می‌شود. هیچ حکومتی، جز حکومتی که به دست معصوم اداره می‌شود، کامل و آرمانی نیست و با هیچ تفکر و ایدئولوژی‌ای نمی‌توان یک حکومت بی‌نقص ساخت، جز راهی که خدا نشان بدهد. و من این را بیش از همه در جامعه‌شناسی فهمیدم.

به عنوان یک دانشجو، به عنوان یک آدمِ جامعه‌شناسی خوانده، تصمیم جدی دارم که رای بدهم. رای من واقعا در اصلاح ساختار تاثیر دارد؛ یک تاثیرِ خیلی خیلی کوچک. از رای انتظار معجزه یک‌شبه ندارم؛ اما رای ندادنم از من یک روح نامرئی می‌سازد، یک موجود منفعل. رای دادن از دید نظریه‌پردازان رشته‌ی من، کوچک‌ترین کنش سیاسی ست. صرف هوادار بودن یا مخالف بودن، تاثیر چندانی ندارد. برخی فکر می‌کنند رای ندادن نوعی اعتراض است، نوعی مقاومت منفی. واقعیت این است که اینطور نیست. رای ندادن فقط پاک کردن صورت مسئله است، به هیچ تغییر مثبتی منجر نمی‌شود و کسی صدای معترضان خاموش را نمی‌شنود. معترضان خاموش، خشمگین و افسرده، به دیگران اجازه انتخاب می‌دهند و از شرایط مطلوب‌شان دور و دورتر می‌شوند.

جامعه‌شناسی توانست دید من را به کلام امام و رهبری تغییر دهد. پیش از این، توجهم به بیانات‌شان صرفا از جنس ولایت‌پذیری و تعبد بود؛ ولی جامعه‌شناسی به من آموخت روابط علت و معلولی در کلام رهبری را بیابم و ظرافت‌های حکیمانه آن را بفهمم. دریافته‌ام که آنچه امام و رهبری درباره مشارکت و حضور مردم گفته‌اند، یک تعارف یا حرف ذوقی نیست؛ بلکه یک واقعیت است، یک ضرورت. انقلاب اسلامی نه یک انقلاب حزبی بوده، نه طبقاتی و نه کودتا. این انقلاب با حضور همه‌ی مردم رقم خورده و با حضور همه‌ی مردم در همه‌ی عرصه‌ها تداوم خواهد یافت.

من رای می‌دهم؛ مسئولانه، آگاهانه و امیدوارانه.

جامعه‌شناسیایراندانشجودانشگاهانتخابات
نویسنده، کارشناس جامعه‌شناسی، مدرس سواد رسانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید