یک هفتهای دگر، دوره تابستانی هشتاد و پنج هم خاتمه مییابد و نتایج به زودی اعلام میشود. البته میزان فشار روی بچهها بهشدت پایین آمده نسبت به چند سال پیش؛ نه کسی توی این معرکه ضرب طلا میشود و نه تصحیح آزمونها تلنبار شده و روزهای آخر بچهها زیر سیل نمرات عجیب و غریب و باورناکردنی مدفون میشوند.
اما یک چیزی بهکل تغییر کرده و آن سطح توقع بچههاست. چهار یا پنج سال پیش، وضعیت اداره دوره قابل قیاس با امروز نبود و البته دستاندرکاران تمام تلاششان را میکردند و هرچه امروز هست دنباله تلاشهای آنهاست. از تفاوت غیرقابلانکار کامپیوترها بگیر که واقعاً تأثیر میگذاشت روی کار بچهها تا برگزاری نسبتاً بیبازده کلاسهای عملی. دانشپژوهان راضی بودند و هر کس کار خودش را انجام میداد، تلاش میکرد که پیشرفت کند؛ ولی کسی غر نمیزد که چرا سؤالات اینجوریه و چرا امتحان با شش دقیقه تأخیر دارد آغاز میشود و چرا توی یک روز باید سه تا امتحان داد و چرا حرف اول اسم مدرس فلانچیز، نقطه ندارد (دارم مثال میزنم، زیادی دقیق نشوید لطفاً)! اما در سالهای اخیر جنبشی در نحوه اجرای المپیاد کامپیوتر شده که ما را (بهجرأت میتوان ادعا کرد) در زمره بهترین برگزارکنندگان دورههای اینچنینی در جهان پهناور قرار داده است؛ در نظر بگیرید که چقدر امکانات ما کم است در مقایسه با بعض دولتهای غیر و البته آن هنگام را که کسی پس از پایان دوره، شکوی میبرد به کمیسیون اصل ۹۰ و دفتر شکایات مردمی رئیس محترم جمهور، که چرا سؤالات قرمز رنگ بیش از سؤالاتی بود که در جیب جا میشدند! قدری تأمل کنید که طرح سؤال نو و جذاب برای آزمونها چه میزان دشوار شده است!
حالا با این اوصاف، با این همه تغییر خوب (و البته غیرقابلپیشبینی در چند سال پیش) از سوی جامعه برگزارکننده، شرکتکنندگان این المپیاد باید چه برخوردی کنند؟ باید چهجوری نشان بدهند شکر نعمت را؟ چهطور رفتار کنند که حداقل سر خود را بتوانند بالا گیرند نزد وجدان خویش؟ چه کنند که خسته نباشیدی باشد سختکوشان را؟! وقتی چند شب عدهای بیدار میمانند تا سایت کامپیوتر را راهاندازی کنند، درحالیکه اوضاع نابسامان کامپیوترها بارها ایشان را تا مرز نومیدی پیش میبرد، و هنگامی که آزمون نهایتاً آغاز میگردد، چه باید کرد که این افراد خسته شب نخوابیده خار در چشمشان نرود و تیغ بر کتفشان؟
چه کسی اهمیت میدهد؟ اگر تابهحال کاری انجام داده باشید با کلی از جانگذشتگی و عدهای زخمزبانتان زده باشند و از هر نقطه کار، بدون داشتن کوچکترین تجربهای و دانشی و ...، خرده گرفته باشند، شاید بتوانید همدردی کنید! شاید بتوانید درک کنید که عجب ...
اگر فردی سلامتان دهد، آیا سزایش جرح با قلوهسنگ است؟ اگر هدیهای به شما دهد دوستی، آیا از وی شکایت میبرید به دادگاه؟ اگر یاریتان دهد در گرفتاری، به دشمنانش میپیوندید در مخاصمه؟! دعایش نمیکنید اگر کاری برایتان انجام دهد؟ نیکی را با نیکی پاسخ دهید و ...
ای زندهدلان که بی چشمداشتی خود را وقف این کار کردهاید، ای دوستان و همراهان نهچنداندور، دلتان شاد و سرتان خوش. خسته نباشید! خداوند اجرتان دهد، نه به پیمانه، بل از سنتش که میشناسیم.
نظرها:
? Aideen
اوّل خواستم بگم این نیز بگذرد، ...
هنوز هم میخوام بگم.
خوب آخه، فکر میکنم هر کسی برای کاری که میکنه، دنبال یه هدفیـه که تقریباً تو هر شرایطی بهش میرسه. یا حداقل از تلاشـش راضیـه. همین کافیـه. کافیـه برای گذشتن!
درددل زیاد هست واسهی گفتن؛
امّا،
خودت که میدونی پسر، مزهش تو نگفتنـشه!
نهم شهریور ماه ۱۳۸۵