خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر
مولانا
اینکه اشتباه رو میتونیم کنار چندتا دیگه اشتباه جمع ببندیم توی بقچه لغتِ اشتباهات، به این معنی نیست که همشون از یه جنس اند، اینو هممون میدونیم. بعضی اشتباهاتمون اونقدری کوچیک اند که کمترین واحد های زمانی هم برای از کنارشون رد شدن زیادی بزرگن، بعضیاشون تو گلو گیر میکنن، نوشابه میطلبن تا فراموش بشن،
یسریا از اونم بزرگ ترن و باید یکی بهمون بگه اشکال نداره، گذشته های گذشته، تنت سالم باشه و یا بقیه برامون آهنگِ اشتباه بهرام رو بخونن تا کم کم از یادمون برن و از این مدل کارا تا باهاشون کنار بیایم و ...
حالا اگه بخوایم ببینیم که اشتباهمون بزرگ هست یا کوچیک، باید تو دادگاهی شکایت کنیم که قاضی اون دادگاه معمولا یا خودمونیم یا کسایی که هم فکر ما هستن!چه حکم عادلانه ای هم ازش انتظار میره!
اما بدتر از اون بعضی از اشتباهاتمون هستن که اونقدر تلخ و تند اند که اصلا صبرِ گذروندن این نظام بوروکراتیکِ صوریِ دادگاه رو هم ندارن، فارغ از اینکه چه اثری روی جهانم گذاشتن، کمر منو میشکونن. اون اشتباهایی که میدونستم اشتباهن ولی انجامشون دادم، من اسم اینا رو میذارم هوس. توی فرهنگ من، برخلافِ بیت مذکور، هوس بار معنایی منفی داره، شاید اگه هوس خودش تنها میومد، همین که تو ذهنم زشت کشیدمش، برای پس زدنش کافی بود اما یه گریمور داره که اوضاع رو پیچیده تر میکنه. به نظرم این چهره پرداز مجرّب اگه این افتادگیش رو میذاشت کنار، هر سال توی مراسم اسکار باید این جمله رو میشنیدیم:و اما اسکار بهترین چهره پرداز تعلق میگیرد به "قدرتِ توجیه".
به نظر شما این هوس و یاور قدرتمندش، کجای زندگی آدمن؟ چقدر از وجود آدمو پر میکنن؟یا اصلا چقدر از رفتار های آدمو میسازن؟اینکه بار معنایی منفی دادم بهش چقدر درسته؟