فورزا :)
فورزا :)
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

چرا علمِ امروز همان ثروتِ دیروز است؟

دورانِ "علم بهتر است یا ثروت؟ " گذشته است.

دوران دبیرستان، کنکور برای ما درس معمولی ها به یک برزخ می ماند، تنفر از مدرسه در این درس معمولی ها عامل خوشحالی آنها برای اتمام دوران مدرسه و از طرفی آینده مبهم پیش رویشان در فضای علمی دانشگاه هم عامل آینده گریزیشان. چندان حوصله درس خواندشان نیست، اما فشار اجتماعی روی آنها جبریست بر گردنشان، فشاری که در آتشش از هر طرف دمیده می شود، توده مردم و خانواده ارزش بالایی برای مدارک تحصیلیِ خاص قائل اند، مدارس و آموزش و پرورش ما، سعادتِ دانش آموزان را در میزان موفقیت و پیشرفت آنها در مسیر دانشگاه میبیند و تشویق می کند و در آخر طبق یک اصل نانوشته تاریخی، منفعت طلبانِ حوزه آموزش، بیشترین هیزم را بر این آتش می ریزند.

همه این فشار ها سبب می شود تا دانش آموزِ در آستانه فارغ التحصیلیِ ما، دانشگاه و در اصل مدرک تحصیلی را به مانندِ کعبه آمال خویش نگاه کند، انگار که وجودش در آینده وابسته به این تکه کاغذیست که اگر پسر باشد، عمرا رنگش را ببیند، پس در این گرایشِ به علم خودِ علم دیگر جایگاهی ندارد، هدف گذاری امروزی ها به جای علم روی مدرک و خودِ دانشگاه است.

اما این کعبه آمال چیست؟ بخش قابل توجهی از این ارگان، دارای ساختاری شبیه به ادارات معمولی ما دارد، اما آن بخشی که این دانشگاه را باید از سایر ادارات متفاوت کند، دو رکنِ اتفاقا اصلی آن یعنی استاد و دانشجو است. دانشگاه جدای از نقش های فرعی که ممکن است داشته باشد، برایش دو نقش اصلی تصور میشود: اول، پرورش نیروی متخصص برای رفع نیاز های جامعه در تمامی سطوح و دوم تولید علم.

پس این استاد و دانشجو به عنوان دو رکن اساسی و پویای این ارگان باید اول به شرایط اجتماع و نیاز های جامعه در حوزه تخصصی مطالعاتی خود آگاه باشند و ثانیا از جریان علم در جهان هم عقب نمانند تا این ارگان از نقش آفرینی خود در جامعه باز نماند.

دانشجوی امروزی هم از همان جریانِ گرایش به دانشگاه واردِ این مسیر شده،بی خبر از نقشی که به عنوان دانشجو در جامعه دارد، روزِ خود را با سپری کردن در فضای پوکِ مجازی و بعضا فعالیت های به ظاهر مفید، به شب می رساند...از این رکن که آبی گرم نمی شود.

اما استاد هم حال و روزی بهتر از دانشجویش ندارد، غرقِ در سیاست گذاری های غلطِ نظامِ آموزش عالی، در حرصِ مقاله و افزایش رتبه علمی خویش، نقش خود را به عنوان مربی و معلم فراموش کرده است.

جریان سیاست گذاری ها هم که راه به راه بی خبر از پوک شدنِ پایه های علمی این کشور، بنای دانشگاه و رشته ای نو بر این خانه ی در حال تخریب بنا میکنند و در خفا هم از بودجه آموزش عالی کم میکنند که برای رسیدن به قله علم، عشق و شوق تنها ابزار های لازم اند و دانش اگر در ثریا هم باشد ...

وقتی دانش آموز دیروز و دانشجوی امروز، تنها نقش دانشگاه را بستری برای گذرِ هر چه با کلاس ترِ عمر ببیند، که در سایه یک مدرک تحصیلی بتواند اسم و رسمی دست و پا کند، با پول و التماس و صرفِ عمرِ خود، صفت دکتر را به پشت قباله ی هویت شناسنامه ای اش بیندازد، دانشگاه که قرار بود بستری برای علم باشد، همان علمی که دورانی بهتر از ثروت بود، میشود بانکی برای ثروتِ اجتماعی، که با سرمایه گذاری عمر و استعداد و در نهایت خودآگاهی میتوانید صفتی را وام بگیرید که در جامعه امروزی، کمی توهم شخصیت پیدا کنید.



آری، تعریف امروز ما از علم، همان تعریف دیروز از ثروت است! علمی که با آورده های مادی اش تعریف می شود.

اما چه کنیم تا از این هدررفت سرمایه انسانی در کشورمان جلوگیری کنیم؟

اگر معلم هستیم( بخصوص در رده های پایین تر تحصیلی که هنوز دستمان به خودفروشی در بازار داغ کنکور و امتحان کمتر آلوده است)؛

سعی کنیم علم را جدای از درس برای دانش آموزانمان تعریف کنیم، دریای علم به چند کتاب درسیِ غالبا ضعیف و حوصله سر بر خلاصه نمی شود، اجازه ندهیم در کلاس جوی حاکم شود که شاگرد اول و شاگرد آخر مطرح شود که این جو آورده ای جز کاشتنِ بذر تنفر از علم در دل شاگردِ عزیزِ موسوم به شاگرد آخر و آراستنِ درخت پر شکوفه اما کِرم خورده و پوکِ نمره در نظر شاگرد اول به مثابه هویتش نخواهد داشت.


اگر پدر و مادریم یا قرار است بشویم؛

سعی کنیم فضای زندگیش را محدودِ به مدرسه و درس نکنیم، دوران کودکی را بازگشتی نیست و این دوران به واقع آموختنی هایی بس ارزشمند تر از نوشته های کتابهای درسی دارد.

اگر دانشجوییم یا قرار است بشویم؛

در وظیفه ی اجتماعی یک دانشجو بیشتر تامل کنیم و این نقشِ دانشجو را اگر جدی پذیرفتیم، خیلی به رویا پردازی برای آورده های فردی اش خود را محدود نکنیم و دانشگاه را در کنار سکوی پرتاب برای خودمان، سکوی سعادت جامعه هم ببینیم.

اگر استادیم؛

به جای نالیدن از وضع علمی و اخلاقیِ دانشجویان که روز به روز بدتر می شود و انداختن تقصیر گردن پدر و مادر ها و معلم ها، بیشتر به این موضوع دقت کنیم که اگر واقعا باور داریم که این شرایط حاصل کم کاری دو گروه مذکور است، کم کاری خودمان هم نتیجه ای مشابه به بار خواهد آورد، ضمن این که از اعتماد به دانشجوهایمان هم دریغ نکنیم که ارزشمند ترین هدیه که به یک جوان میتوان داد اعتماد به اوست.

پی نوشت: بی احترامی به اساتید و دانشجو های عزیزمان نشود که الحق و والانصاف برخی در این اوضاع، روی نظام آموزش عالی را سفید کرده اند.







دانشگاهعلمثروتعمرتوهم
جوانی 22ساله و فرزند کویر، دانش آموخته بیوتکنولوژی و البته شیفته جامعه شناسی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید