البته این مختص توییتر فارسی نیست و باید آن را شاخصهی کلیت این پلتفرم دانست. گرچه من به فضای توییتر در کشورهای دیگر و به سایر زبانها آشنایی و تسلطی ندارم اما با توجه به مقالاتی که نظریهپردازان و جامعهشناسان خارجی ارایه کردهاند میتوان به چنین استنباطی رسید.
مدتها بود در پی نوشتن این مطلب بودم اما آنچه انگیزهی دوباره برای آن فراهم کرد مشاهدهی این توییت بود:
متن توییت را در انتهای مطلب بخوانید*
آمدم پاسخی به این توییت بدهم اما مقدمه کلام به سر نرسیده، حجم توییت به پایان میرسید. اگر هم بخواهم چند توییت مکرر (رشته توییت) در پاسخ بنویسم چه کسی رشته توییت را در پاسخها میخواند؟ روشهای دیگری مثل کوت کردن هم وجود دارد اما از آنجایی که فالوور زیادی ندارم احتمالا آنهم راهگشا نخواهد بود.
این اتفاق بارها برای من افتاده است. گاه به توییتی برمیخوردم که پر از مغالطه، ادعاهای بدون فکت و یا نتیجهگیریهایی کاملا مغرضانه بر اساس مفروضاتی نادرست بوده اما هر چه کردم نتوانستم پاسخی بنویسم. چون اساسا توییتر، فضایی برای ایجاد یک بحث منطقی، مستدل و آرام در اختیارت قرار نمیدهد. گاه در میان پاسخهای چنین توییتهایی به توییتی برمیخوردم که با ناسزا و توهین، کار را یکسره کرده است. در برخی موارد خندهام میگیرد از اینکه اگر شخصیت دیگری داشتم - وقتی که امکان بحث و پاسخ مستدل به چنین ادعای دور از منطقی را ندارم - شاید من هم ترجیح میدادم با یک فحش دستکم احساسم را بیان کنم و با همین خشم ایجاد شده در درونم این توییت را ترک نکنم.
فضای توییتر به شکلی استادانه بر آتش چنین خشمهایی میدمد. برای آنکه درک کنیم چرا فضای توییتر اینگونه لبریز از خشم و فحاشی و توهین شده، اگر کمی از نقد جامعهشناختی فاصله بگیریم به موارد تکنیکی زیادی برمیخوریم که نتایج روانشناختی جالبی به ما ارایه میدهد. بنابراین به جای نقد مخاطبان که یک طیف اجتماعی خاصی را شامل میشوند بیایید به ساختار و کارکرد خود پلتفرم دقیقتر نگاه کنیم.
یک - آن اوایل رونق فیسبوک کاربران ناشناس یا «مستعار» حضور کمی در فیسبوک داشتند و بیشتر افراد با نام و نشان واقعی خود در این شبکه اجتماعی حضور مییافتند. اما در عوض، توییتر جایی بود که تعداد کاربران ناشناس و مستعار در آن بسیار زیاد بود و چنین تکلفی در آن زیاد به چشم نمیخورد. در حالی که فیسبوک به رشد آرام خود مشغول بود و افراد سعی میکردند در کمال آرامش دوستان تازهای پیدا کنند و افراد جدید برای خبر یافتن از دوستان قدیم و جدیدشان یک اکانت در فیسبوک ایجاد میکردند، توییتر رشد سرسامآوری را تجربه میکرد. چرا مردم با چنین عطشی به توییتر روی میآوردند؟
در اینجا باید به یک تفاوت بارز میان توییتر و فیسبوک اشاره کرد. فیسبوک فضایی بود برای اشتراکگذاری احوالات و دلمشغولیهای آدمها با دوستان واقعی و دوستان فیسبوکی، که در واقع با ایجاد جمعهای مجازی، موجد محفلی اینترنتی برای گروهها و طیفهای مختلفی از مردم با علایق و سلایق مشترک میشد. اما توییتر به زودی به سرخط اصلی خبر تبدیل شد و به دل رسانهها راه یافت.
همانطور که وبلاگها توانسته بودند اقتدار عظیم رسانههای بزرگ در مرجعیت خبر و اهمیت موضوعات را بشکنند، حالا توییتر به میان آمده بود تا میداندار تازهی این میدان باشد. رسانههای بزرگ برای مراجعه به نظرات مخاطبان، هم به سراغ وبلاگها میرفتند و هم از کاربران توییتر نقل قول میآوردند. تا جایی که وبلاگها کاملا کنار رفتند و توییتر، تبدیل به مرجع اصلی این موضوع شد:«مردم درباره چه حرف میزنند؟»
حال کاربران توییتر در مرکز توجه قرار گرفته بودند. مردم فوج فوج به توییتر روی میآوردند تا در آنجا بگویند چه میکنند یا به چه چیزی فکر میکنند یا نظرشان درباره فلان موضوع چیست؟ مساله مهم آنجا بود که درباره افکارشان لازم نبود دلیل یا استدلال بیاورند و یا نظراتشان را با استناد و مدارک متقن ارایه کنند چون اصلا توییتر اجازه چنین کاری را نه به آنها و نه به هیچکس دیگر نمیداد. فضای توییتر بیشتر «بنویس و در رو» بود تا مجالی برای گفتگو درباره نظرات. به قول زیگموند باومن:
به لطف مدیران توئیتر، توداری و کمحرفیِ رایج اما خجالتآورِ ما دربارهی انگیزهها و اهدافِ کنشهایمان دیگر عیب و نقص نیست بلکه نوعی حسن به شمار میرود. به ما، و دیگرانی مثل ما، میگویند و میفهمانند که تنها چیزِ مهم این است که در هر لحظه بدانیم که چه کار داریم میکنیم و به دیگران هم خبر بدهیم؛ «دیده شدن» مهم است. مهم نیست که چرا داریم این کار را میکنیم، و وقتی این کار را میکنیم چه فکر، هدف و خواستهای در سر داریم و از چه چیزش لذت میبریم یا پشیمان میشویم؛ حتی مهم نیست که به چه دلیلی غیر از میل به ابراز وجود، توئیت کردهایم.
افرادی که در آن روزها به توییتر پیوستند به زودی توانستند دنبالکنندگان زیادی برای خود دست و پا کنند. دنبالکننده زیاد در توییتر هم به معنای بیشتر دیده شدن است. اما حالا اگر بخواهی در توییتر دیده شوی یا باید یک شخص مشهور باشی، یا شانس بسیار کمی خواهی داشت تا بعد از ماهها یا سالها، بتوانی فالورهای زیادی جذب کنی. چون الگوریتمهای توییتر برای جنجالآفرینی بیشتر و یا چیزی که در اصطلاح فنی انگیجمنت خوانده میشود به کاربران پرفالوور بهای بیشتری میدهند. البته شما میتوانید با موافقت، تایید و ستایش کاربران فالوور-بالا آنها را به حمایت از خود ترغیب کنید تا بتوانید در این پلتفرم رشد کنید.
از سوی دیگر الگوریتم توییتر، علایق و سلایق فکری شما را تشخیص میدهد و محتوای کاربرانی را بیشتر در معرض دید شما قرار میدهد که نگاهشان مطابقت بیشتری با شما داشته باشد. البته خود افراد هم - به شکلی ناخودآگاه - بیشتر مجذوب همفکرانشان میشوند و آنها را دنبال میکنند. بنابراین اگر کسی یک توییت درباره تخت بودن کره زمین پست کند نباید تعجب کنید اگر تعداد بسیاری او را لایک کنند یا در کامنتها مشاهده کنید افراد زیادی او را تایید کرده و در همدلی با او نظر دادهاند. اگر توییتر را به یک پیاز تشبیه کنیم که ساختاری لایه لایه دارد، این ساختار توسط لایههایی از گروههای همفکر و همنظر شکل گرفته است.
همین گروهبندیها نقش بسیار مهمی در ایجاد ستیز و تعارض میان کاربران ایفا میکند و بسیاری از افراد برای آنکه از لایکهای حمایتی و نظرات تاییدی بیشتری برخوردار شوند، به یک گروه میپیوندند که کمترین تعارض را با افکار و باورهای آنها داشته باشد و در این راستا از برخی اختلافات فکری کوچک چشمپوشی میکنند.
کاربرانی که فالورهای بالایی دارند سردمدار این گروهها میشوند و به همراه پیشقراولانی از کاربران فالوور-متوسط، فرماندهی لشکریان خود (یعنی همان خیل فالوورها یا هوادارانشان) را در جنگهای صلیبی توییتری به عهده میگیرند.
دو - جالب اینجاست که امکان ویرایش توییتها وجود ندارد. البته از این منظر، توییت زدن به امری بدل میشود که جسارت یا صراحت زیادی طلب میکند اما از سوی دیگر، شما حتی نمیتوانید ایرادات نگارشی یا املایی که گاهی اوقات میتواند موجبات سوءتفاهم بیشماری شود و مفهوم سخن شما را تغییر دهد را ویرایش کنید. این عدم امکان ویرایش گاهی شما را به جایی میرساند که مجبورید برای خارج نشدن از گود، بر روی حرف و سخنی اشتباه پافشاری کنید و برای آن هزاران توجیه و توضیح سرهم کنید.
نقشی که توییتر به افراد میدهد بسیاری اوقات، فراتر از آن نقشی است که فرد در زندگی واقعی خود قادر به ارایه کردن است. یک توییت از یک فرد میتواند جنجالی به پا کند که کار به رسانهها بکشد. این فرد ناگهان به انسانی مهم، به یک سلبریتی تبدیل میشود که در مرکز توجه قرار گرفته. او مجبور است از توییت خود و محتوایی که حمل میکند دفاع کند. حتی اگر پی ببرد که میتواند آن فکر را تصحیح کند. توییتی که منتشر شده را نمیتوان به حالت پیشنویس برگرداند.
توییتر یک بستر مناسب برای برون افکندن وجوه تاریک شخصیتهاست. شما نمیتوانید تصور کنید همسایه محترم و با نزاکت واحد روبرو، همان اکانت بددهن و هتاک و بیمنطق داخل توییتر باشد. ناشناس بودن، که باید تاکید کنم یک امکان مفید در رسانههای اجتماعی برای شهروندان بیدفاع در برابر حکومتهای مستبد بود، تبدیل به ابزاری جهت فرافکنی افسارگسیختهی تمام عقدههای ناشناخته، خشمهای درماننشده، آرزوهای سرکوبشده و رویاهای بربادرفته میشود. محدودیت کاراکترها در توییتر فقط یک امکان برای بیان جملات قصار کوتاه و شاخص نیست بلکه بهانهای است برای ابراز بدون محدودیت جملات نامستدل، انزجارآمیز و بدون منطق. از سوی دیگر وقتی مجال آن نیست که با منطق و استدلال، پوچی و دروغین بودن توییت یک کاربر پربیننده را پاسخ دهم، خشم خود را هم از آن کاربر و توییتش، هم از این موقعیت ناعادلانه، در قالب هتاکی و فحاشی به نویسنده توییت برونفکنی میکنم.
برخلاف آنچه باید باشد، توییتر به جای آنکه فضایی برای تضارب و تبادل آرا و افکار فراهم کند تا افراد از طریق آن بتوانند با نظرات، عقاید و احوالات دیگر آشنا شده و روحیهای گشوده بر افکار جدید بیابند برعکس، جذماندیشی را در افراد تقویت میکند. افراد برای آنکه به نوعی مدیون هواداران خود هستند و نمیخواهند حمایت آنها را از دست بدهند، میکوشند در یک خط فکری ثابت حرکت کنند. انحرافی کوچک به چپ یا راست میتواند برای آنها بسیار گران تمام شود و از جانب هواداران خود بازخورد نامناسبی دریافت کنند و فرصت را به دست دشمنان داده تا فضای سرکوب آنها را هموارتر کنند. برای همین به طور غیرارادی، فضای توییتر جزماندیشی و دگماتیسم را در افراد تقویت میکند و امکان تصحیح، ویرایش و تغییر ایدهها و باورها را تضعیف میکند.
البته امکان جدید توییتر برای از میان برداشتن محدودیت کاراکتر شاید گامی در رفع این معضل به شمار آید. اما وقتی به این موضوع فکر کنید که شما میبایست پول بدهید تا امکان نوشتن چند کلمه بیشتر دریافت کنید، آن وقت یک سرفصل تازه به روی شما گشوده میشود. وقتی به شما خبر بدهند که کاربران داخل ایران حتی همین امکان پرداخت پول نیز برایشان میسر نیست، ابعاد این نابرابری ممکن است دود از کله شما بیرون آورد.
متن کامل این مقاله را میتوانید در گپهال بخوانید:
*متن توییت: در کنار بحث قانون حجاب و لزوما رعایت آن در اماکن عمومی و کاری، توجه کنید چطور حتی یک فرد مذهبی در این چارچوب حضور ندارد. روند استخدامی و فرهنگ درونی اینها چگونه است که حتی یک نفر مذهبی و محجبه بین آنها نیست؟ توجه کنید حتی در چارچوب فکری و ارزشی غیر دینی هم این ایراد دارد. و خبر از ماهیت فاشیستی و ناعادلانه این گونه محیطها میدهد.