گروهی از سیاستمداران فاسد، روستایی سادهلوحی بهنام جفرسون اسمیت (جیمز استوارت) را انتخاب میکنند تا جای سناتوری که بهتازگی از دنیا رفته را بگیرد. چیزی که آنها پیشبینی نکردهاند شرافت، پایمردی و هوشمندی جفرسون است که با همان سادگی روستایی میتواند نقشههای پیچیده سیاستمداران نابکار را خنثی کند. فیلم محصول سال1939 است و محبوبیت جیمز استوارت جوان نقش مهم و مؤثری ایفا میکند.
آقای دیدز (گری کوپر) مرد سادهای اهل شهری کوچک، میلیونها دلار به ارث میبرد و تصمیم میگیرد پولش را به نیازمندان ببخشد. آقای دیدز وقتی به نیویورک میرود با عدهای بادمجان دورقابچین مواجه میشود و از طرف دیگر دختری روزنامهنگار (جین آرتور) گزارشهایی جنجالی دربارهاش چاپ میکند.
جرج بیلی (جیمز استوارت) مرد مهربان و خوشطینتی است که پس از مرگ پدرش در راس یک مؤسسه کمک به محرومان قرار میگیرد. شب عید نوئل و مصادف با ورشکستگی بیلی، او پشیمان از بهدنیا آمدنش تصمیم به خودکشی میگیرد. اما فرشتهای بهنام کلارنس مامور میشود به روی زمین برود و زندگی او را نجات دهد.
خلافکاری بهنام دیوکانوی (گلن فورد) هر روز یک سیب از آنی (بتی دیویس) پیرزن فروشنده دورهگرد میخرد چون تصور میکند با این کار خودش را از گزند مافیا در امان نگه میدارد. تا اینکه دختر آنی (آن مارگرت)، با این تصور که مادرش زنی ثروتمند است، میخواهد به دیدنش بیاید، حالا دیو و رفقا دست به دست هم میدهند تا از آنی یک "خانم" موقر بسازند.
"جیبی پر از معجزه" محصول ابتدای دهه60 میلادی، فیلم مناسبی برای بستن کارنامه فرانک کاپراست؛ فرانک کاپرایی که همچنان با خوشبینی قصهاش را روایت میکند و طعم دلچسب فانتزی و قصهگویی ناب و اصیل را بههمراه دارد.