مهدی
مهدی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

درباره کتاب «دلایلی برای زنده‌ ماندن»

این کتاب حاصل مبارزه مت هیگ با افسردگی و اضطراب بی‌اندازه شدیدی است که نزدیک بود او را از پای در آورد. اثری کوتاه، صریح و مثبت درباره برخورد درست با بحران‌های روحی و لذت بردن از زندگی؛ داستان واقعی بحران‌هایی که مت هیگ به آنها دچار شد و چگونگی غلبه او بر افسردگی و آموختن زندگی کردن.

این کتاب کوچک و ساده می‌تواند به کسانی که فکر می‌کنند به آخر راه رسیده‌اند کمک کند، نیز به آن‌ها که عزیزانشان با چنین مشکلی درگیر هستند. دلایلی برای زنده ماندن کتابی است درباره اینکه چطور از بودنمان در این جهان لذت ببریم؛ اثری تکان‌دهنده، شاد و لذت بخش.

به گفته مولف این اثر، وقتی افسرده‌اید، احساس تنهایی می‌کنید و اینکه هیچ کس کاملا وضعیتی را که دارید تجربه نکرده، آن قدر می‌ترسید دیوانه به نظر برسید که همه چیز را درونی می‌کنید و آن قدر می‌ترسید مردم بیشتر شما را تنها بگذارند که ظاهری آرام به خود می‌گیرید و درباره‌اش حرف نمی‌زنید، که خیلی بد است، چون حرف زدن از آن بهتر است. کلمات به زبان آورده یا نوشته شده ما را با دنیا مرتبط می‌کند و در نتیجه حرف زدن از آن با مردم و نوشتن درباره این موضوع به مرتبط شدن ما با هم و با خود واقعی‌ ما کمک می‌کند.

یکی از مطالب جالب کتاب گفتاری با عنوان «چطور کمی از شوپنهاور خوشحال‌تر باشیم؟» است. در بخشی از این مطلب آمده است: «برای آرتور شوپنهاور فیلسوف محبوب افسرده و (کسی که نیچه و فروید و انیشتن را به شکل‌های متفاوت اما چشم‌گیر تحت تاثیر قرار داد) زندگی کردن اهداف بی‌حاصل بود. «ما یک حباب صابون را به طولانی‌ترین مدت و به بزرگ‌ترین حد ممکن باد می‌کنیم، اگرچه به یقین می‌دانیم خواهید ترکید.» از این دیدگاه، شادمانی به خاطر همه این اهداف ناممکن است. اهداف سرمنشا درماندگی‌اند. هدفی محقق نشده موجب رنج می‌شود، اما در واقع دست‌یابی به آن تنها رضایتی کوتاه ایجاد می‌کند.

در حقیقت، اگر خوب در این مورد فکر کنید، یک زندگی مبتنی بر اهداف مایوس‌کننده خواهد بود. بله این کار ممکن است شما را پیش براند، موجب شود، فصل‌های تازه‌ای در هستی خود خلق کنید، اما در نهایت شما را تهی باقی می‌گذارد. چون حتی اگر به اهدافتان دست پیدا کنید، بعد چه؟ ممکن است چیزی را به دست بیاورید که فاقد آن بودید، اما آن را که دست آوردید بعد چه؟ شما هدف دیگری تعیین می‌کنید، نگران این که آنچه را به دست آورده‌اید چگونه حفظ کنید، یا اینکه همراه با میلیون‌ها‌ آدم دیگری که همین حالا دچار بحران میانسالی (یا اوایل یا اواخر) هستند فکر می‌کنید، این همه آن چیزی است که می‌خواستم، پس چرا خوشحال نیستم؟

جواب شوپنهاور چه بود؟ خوب، اگر مشکل از خواستن است، پاسخ باید رها کردن باشد. به زبان او، عامل، رنج شدت اراده است. او اگرچه خودکشی را توصیه نکرد اما نوعی زندگی خودکشی‌وار را توصیه کرد که در آن هر چیز لذت‌آوری باید تحقیر شود، هر چند او ریاکار بزرگی بو و حرف و عملش یکی نبود!

شوپنهاور برترین بدبین در واقع نشان می‌دهد ناشادمانی چگونه عمل می‌کند. آثار او تشریح‌کننده اهداف ضد هدف است که خودش نمی‌توانست به آنها عمل کند.» نویسنده در ادامه نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با راهکارهای عملی از شوپنهاور کمی خوشحال تر بود.  

کتاب «دلایلی برای زنده‌ ماندن» نوشته مت هیگ به ترجمه گیتا گرکانی با شمارگان هزار نسخه در 214 صفحه به بهای 13 هزار تومان از سوی انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است.

 جمله‌هایی از کتاب

  • تصور کنید همۀ زمانی که در اختیار داریم را در یک بطری سربسته به ما می‌دادند. چه می‌کردید برای اینکه آن بطری بیشتر باقی بماند؟ با آهسته نوشیدن آن، با لذت بردن از طعمش یا با یکباره سرکشیدنش؟
  • به آسمان نگاه کنید. نظم جهان را به خود یادآور شوید. در هر موقعیت دنبال وسعت بگردید تا کوچکی خودتان را ببینید.
  • تردیدها مثل پرستوها هستند. همدیگر را دنبال می‌کنند و با هم گرد می‌آیند.
  • زندگی دشوار است. ممکن است زیبا و فوق‌العاده باشد اما دشوار هم هست.
  • عمل حرف زدن خود یک معالجه است. جایی که حرف زدن وجود دارد امید هم هست.
  • مغز تستر نیست پیچیده است. شاید تنها کمی بیشتر از یک کیلو وزن داشته باشد، اما یک کیلویی است که تمام خاطرات یک عمر را در خود دارد.
  • در لحظات سخت تنها کاری که می‌توانیم انجام دهیم، گوش دادن به خودمان است.
  • اگر قرص برای شما مفید است زیاد مهم نیست روی چه روندی در بدنتان تأثیر می‌گذارد، آن را بخورید. اگر لیس زدن کاغذدیواری برایتان مفید است، به جهنم این کار را بکنید. ما بهترین آزمایشگاه‌های خودمان هستیم.
  • ما افسرده را مترادف غمگین به کار می‌بریم همان‌طور که قحطی‌زدگی را مترادف گرسنگی می‌دانیم. حالا به این توجه نمی‌کنیم که قحطی‌زدگی واقعی و اندکی احساس گرسنگی چقدر متفاوت است.
  • ما سه‌ چهارم وجودمان را فدا می‌کنیم تا شبیه دیگران شویم «برگرفته از گفته‌های شوپنهاور» پس عشق در بهترین حالت خود راهی برای بازپس گرفتن آن بخش‌های وجود ما است. عشق یعنی یافتن کسی که بتوانید با او خود غیرعادی‌تان باشید.
  • اگر به اندازۀ کافی زیر موج‌های طوفانی بروید آب آرام است.
  • بین دوست داشتن کتاب‌ها و نیازمند بودن به آن تفاوت وجود دارد.
  • شما برای گریز از خودتان می‌خوانید یا برای یافتن خودتان. من واقعاً تفاوتی بین این دو نمی‌بینم.
  • هر روز دویدن نوعی مبارزه با خودتان است. فقط با بیرون رفتن در یک صبح سرد فوریه حس می‌کنید به موفقیتی دست پیدا کرده‌اید.
  • حواستان باشد که تنفس می‌کنید.

 چرا لازم است این کتاب را بخوانید؟

به جز اینکه همۀ انسان‌ها در برهه‌هایی از زمان پریشان‌خاطری، هراس درونی و افسردگی را تجربه می‌کنند، خواندن این کتاب را تنها به این افراد توصیه نمی‌کنم.

خواندن این کتاب را توصیه می‌کنم به همۀ کسانی که:

  • دوست دارند طعم زندگی و دلایل زندگی کردن را قدری متفاوت‌تر بچشند.
  • دوست دارند با ساختار نوشتن یک کتاب حرفه‌ای آشنا شوند و درس نویسندگی بگیرند.
  • کسانی که به شنیدن قصه‌های واقعی و تأثیرگذار علاقه‌مند هستند.
  • دوست دارند ساعاتی زندگی یک نویسندۀ معاصر و خوش قلم را از نزدیک ببینند.
  • دوست دارند بهتر زندگی کنند.
  • به کسانی که نیاز دارند روش درست رفتار با یک افسرده را تجربه کنند.
  • به توصیه‌های ارزنده‌ای برای پیدا کردن راه زندگی‌شان نیاز دارند.

 جمله‌ای که از این کتاب با من ماند:

روی این سیاره هفت میلیارد نوع عادی بودن وجود دارد پس اگر افسرده شدید احساس غیرعادی بودن نکنید و بدانید افسردگی شاید جهنمی باشد برای پرداخت بهای بیداری در زندگی و تا زمانی که بر شما مسلط است به نظر نمی‌رسد ارزش این پرداخت را داشته باشد.

فلسفه زندگیانگیزه های زندگیدوری از خودکشیدرمان افسردگیامید به زندگی
تأملات یک ذهن جستجوگر @zehnejostejugar
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید