سیل
زلزله
خون های کف خیابان
خفقان
پرواز 752
کرونا
کولبرها
الکل های صنعتی
مرگ
مرگ
مرگ
می دانی که همه تو را مقصر می دانند؟
ماکه از دل شکسته ی تو خبر نداریم
فقط چشم بسته فحش نثارت می کنیم
شاید تو هم داشتی خودت را آماده می کردی که اندوه سال های پیش را بشوری و ببری و باعث لبخندمان شوی
ولی سیل امان نداد
می دانم دلت شکست که کسی نتوانست شروع تورا با شادمانی تبریک بگوید
دلت شکست که در بهارت به جای لباس عید رخت عزا به تن کردیم و هرگزفرصت نشد عوضش کنیم و شاید هنوز فکر می کنی ما رنگی به جز سیاه بر رخت هامان نمی زنیم.
ولی یک هزار و سیصد و نود و هشت عزیزم
من می دانم تو مقصر نبودی
تو هم مانند ما منسوبی به این خاک
به این خاک نفرین شده که یادش نمی آید بار آخری را که جام شراب شاهانش خالی از خون مردمانش بوده.
تو مقصر نبودی
این بخت شوم اهالی این سرزمین است.
می دانم چقدر از ناسزاهای مردم غمین شدی ولی حتمن مارا درک می کنی
می توانی خوشحال باشی! امروز تو برای همیشه از این خاک که بختش به طلسم تمام جادوگران جهان بسته شده می روی و هرگز بازنمی گردی
به چهره های پژمرده ی ما نگاه کن و از ما کینه به دل نگیر
ما شوربختانی هستیم که چون توپای گریز از این قتلگاه را نداریم.
برو به سلامت
به فرزندت بگو تن اینان پر از زخم است
گاهی برایشان دل بسوزان
گناه دارند طفلکی ها
"میدهم خودرا نوید سال بهتر... سال هاست"