ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه امیری
فاطمه امیریاینجا از تجربه‌هام می‌نویسم. چیزهایی که یاد گرفتم و هنوز دارم یاد می‌گیرم.https://fatemeamiri.ir
فاطمه امیری
فاطمه امیری
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

توهم پیشرفت و بزرگ‌ترین دروغی که به خودمون میگیم

یه جایی وسط مسیر کاریم، بدون هیچ اتفاق خاصی، یه لحظه وایسادم و حس کردم چیزی درست نیست. روی کاغذ همه‌چیز خوب بود، عنوان‌های جدید، حقوق بهتر، پروژه‌هایی که از بیرون به‌نظر بزرگ و مهم می‌رسیدن. ولی توی خودم حس می‌کردم بیشتر از اینکه جلو برم، دارم خودمو قانع می‌کنم که جلو میرم. انگار هر بار فقط جابه‌جا می‌شدم، نه اینکه واقعا بالا برم.

اولش نمی‌خواستم بهش فکر کنم. راحت‌تر بود بگم اینم بخشی از مسیر طبیعیه، یا خودمو سرگرم کنم با چک‌لیست کارهایی که باید تحویل می‌دادم. اما هر بار بعد از شلوغی‌ها، دوباره اون حس خلا برمی‌گشت. همون لحظه‌هایی که همه میگن باید خوشحال باشی چون دستاورد داشتی، من می‌موندم با یه سوال توی سرم: خب، بعدش چی؟

ترسناک‌ترین قسمت ماجرا همین بود. اینکه بفهمی شاید مدت‌هاست داری نقش کسی رو بازی می‌کنی که واقعا نیستی. داری خودتو قانع می‌کنی این مسیریه که انتخاب کردی، درحالی‌که بیشتر شبیه مسیریه که بهت تحمیل شده یا از سر عادت ادامه‌ش دادی. اعتراف کردن به این موضوع باری رو از روی دوشم برداشت. چون به‌محض اینکه به زبون آوردمش، فهمیدم تا وقتی خودمو گول می‌زنم، هیچ سقفی واقعا بالای سرم ساخته نمی‌شه.

خودفریبی یعنی چی؟

خودفریبی شغلی همون لحظه‌ایه که به خودمون می‌گیم داریم رشد می‌کنیم، اما درواقع فقط سرگرم نگه‌داشتن خودمونیم. این یکی از ماهرانه‌ترین دروغ‌هاییه که به خودمون می‌گیم، چون ظاهرش خیلی شبیه پیشرفت به‌نظر می‌رسه. وقتی فکر می‌کنیم ارتقای شغلی یعنی حقوق بالاتر، قدرت تصمیم‌گیری بیشتر یا عنوان مدیر روی پروفایل لینکدین

گاهی خودفریبی شغلی شکل خیلی ظریفی داره. مثلا وقتی حقوقمون هر سال بیشتر میشه، اما ته دل می‌دونیم اگه یه روز این شغل رو ازمون بگیرن، هیچ مهارت یا دستاوردی برای عرضه نداریم، جز سال‌هایی که صرفِ تکرار کردیم. یا وقتی از این تیم به اون تیم، از این تکنولوژی به اون یکی می‌پریم، فقط برای اینکه حس کنیم فعال و درگیریم، در حالی که آخرش بیشتر شبیه آدمی می‌شیم که همه‌چیز رو فقط چشیده ولی هیچ‌وقت چیزی رو بلد نشده. حتی ممکنه از بیرون همه‌چیز خوب به‌نظر بیاد، لبخند می‌زنیم، حقوق سر ماه واریز می‌شه، پاداش هم میگیریم. اما شب، وقتی تنها می‌شیم، حس می‌کنیم اون شوق و هیجانی که یه زمانی داشتیم، دیگه توی دلمون نیست. انگار به‌جای اینکه رشد کنیم، فقط روزها رو می‌گذرونیم.

برای همین، بعضی وقتا سال‌ها می‌گذره و ما همچنان توی همون دایره‌ایم، بدون اینکه بفهمیم چقدر از خودمون عقب موندیم.

مسأله اینجاست که خودفریبی همیشه با وعده‌ی فردا همراهه.
فعلا این شغل رو ادامه می‌دم، بعدا می‌رم دنبال چیزی که دوست دارم.
فعلا بذار این پروژه رو جمع کنم، بعدش وقت میذارم برای یادگیری.
و بعداهایی که هیچ‌وقت نمی‌رسه و فقط سال‌ها از عمرمون رو می‌خوره.

اما چرا؟

این فقط مشکل فردی نیست، ما توی یه بستر اجتماعی و فرهنگی بزرگ می‌شیم که خودش پر از نشونه‌های گول‌زننده‌ست.

فشار جامعه و فرهنگ کاری
جامعه معمولا موفقیت رو با عدد و عنوان می‌سنجه حقوق بیشتر، سمت بالاتر، شرکت معروف‌تر. ارزش واقعی کاری که می‌کنیم، پشت عدد و عنوان گم می‌شه.

نقش شرکت‌ها
خیلی وقت‌ها شرکت‌ها هم آگاهانه یا ناآگاهانه ما رو توی این مسیر نگه می‌دارن. با وعده‌ی ارتقا در آینده، پروژه‌ی بزرگ بعدی یا مسیر شغلی روشن که هیچ‌وقت به اون شکلی که وعده داده شده نمی‌رسه. انگار سیستم طوری طراحی شده که همیشه در حال دویدن باشیم، ولی هیچ‌وقت از خط پایان رد نشیم.

سوشال مدیا
سوشال مدیا جایی که همه نسخه‌ی صیقل‌خورده‌ی شغل و موفقیتشون رو به نمایش می‌ذارن. هم‌کلاسی قدیمی‌مون رو می‌بینیم با عنوان مدیر محصول، یا همکار سابقی که فلان استارتاپ معروف رو توی رزومه‌ش نوشته. ما هم برای عقب نموندن، خودمونو قانع می‌کنیم باید هر طور شده همون تصویر رو داشته باشیم حتی اگه فقط ظاهرشه.

وقتشه با خودت صادق باشی

آخرین باری که یه مهارت واقعی که تو رو تغییر داده باشه یا گرفتی کی بوده؟

کاری که الان می‌کنی، تو رو به چیزی که واقعا می‌خوای می‌رسونه؟ یا فقط یه شبیه‌سازی از پیشرفته پر سروصدا، ولی بی‌ریشه؟

کجای مسیرت داری با خودت تعارف می‌کنی؟ کجا می‌دونی حقیقت یه چیز دیگه‌ست، اما هنوز حاضر نیستی بهش نگاه کنی؟

اگه همین فردا همه‌چی متوقف بشه، با چیزی که امروز داری، راضی‌ای؟ یا حس می‌کنی جا موندی از خودت؟

 انتخاب بین دو مسیر

در نهایت، ما همیشه سر یک دوراهی ایستادیم یا با سرگرم کردن خودمون به ارتقا، پول و پرستیژ گرفتار توهم معنا می‌شیم یا می‌زنیم به مسیر سخت‌تر اما واقعی‌تر، جستجوی معنا. یعنی پیدا کردن چرای شخصی که پشت هر کاری ایستاده است.

شاید همیشه نشه شغلی کاملا معناگرا پیدا کرد چون زندگی واقعی پر از محدودیت و اجباره. اما حتی در کارهای کوچک، حتی در جزئی‌ترین وظایف روزانه، می‌تونیم سهمی از معنا رو خودمون بسازیم. همون لحظه‌ای که بفهمیم کاری که می‌کنیم فقط بقا نیست، بلکه تکه‌ای از تصویری بزرگ‌تره، مسیر شغلی‌مون از یک دوندگی بی‌پایان به سفری آگاهانه تبدیل میشه.


مسیر شغلیپیشرفت شغلیمعنا
۲۷
۹
فاطمه امیری
فاطمه امیری
اینجا از تجربه‌هام می‌نویسم. چیزهایی که یاد گرفتم و هنوز دارم یاد می‌گیرم.https://fatemeamiri.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید