10:51 خیلی آروم و ریلکس به کابینت تکیه داده بودم و داشتم هندونه میخوردم البته در کنارش داشتم با نغمه چت میکردم که یهو حس کردم یه شی متحرک از کنارم رد شد با خودم گفتم بابا چیزی نیست مثل همیشه خطای دیده که یه دفعه متوجه شدم یه سوسک محترم گنده از کنارم رد شده!
10:52 وایی نغمه یه سوسک زیر کابینته وای من چ کنم سریع دوییدم رفتم بالای کابینت وقتی رسیدم تازه متوجه شدم لپ تاپم 10 درصد شارژ داره و شارژرم دقیقا رو همون کابینته جا گذاشتم
10:53 یا خود خداا نغمههه فک کنم دوتان یکی دیگه از کنار ریخچال رد شد:))
11:00 خیلی آروم داشتم از اوضاعم برای خواهر محترمه شرح میدادم (خودمونیم البته همچین آروم آروم نبود قبلش یه چند تایی جیغ کشیده بودم) که یهوو جناب سوسک از زیر پام رد شد و... جیغ
11:01 بازم جیغ!
11:07 همچنان در حال شرح اوضاع و احوال و فکر به اینکه مامانم چقدر کار بهم سپرد انجام بدم
11.08 مصمم شدم! نه اینکه برم حمله کنم بلکه فرار کنم برم تو اتاقم لپ تاپ به بغل دوییدم رفتم تو اتاقم
11.12 فاطمه مراقب خودت باش! فاطمهه ببین ی لباس استین دار و روسری و جوراب و دمپایی بپوش شلوارتم بزار تو جورابت برو بخدا میتانی
11:13 در حال شرح حال
11:14 خب دیگه باید عزممو جزم کنم برم ببینم چخبره (البته لازم به ذکره که جزوه ادبیاتمم چون قطور بود بردم که اگه یهو از جلوی پام رد شد بزنم تو سرش)
11:15 نیستش:)))
11:17 +چرا نیستش؟ فاطمه بگرد پیداش کن نکنه رو فرشای حاله ؟ رنگاشونم شبیه همه نیس؟
11:18 قول میدم اگه از این مخمصه نجات پیدا کردم بنویسمش تو ویرگول قوله قول !
11:19 فحش
11:20 فحش
11:21 فحش اینم اضافه کنم تمام این اتفاقات بجز اون لحظه که داخل اتاقم بودم روی اپن آشپزخانه اتفاق افتاده!
11:30 تماس با مادر ، شرح حال و اینکه فهمیدم امروز دیر برمیگرده:)))
11:35 شارژ لپ تاپم تموم شد:)
11:40 همه چی آرومه من چقدر خوشبختم از اینکه نمیدونم سوسکه رفته کجا:)
11:45 همینطور که نشسته بودم رو کابینت خودمو آروم آروم سُر دادم سمت ظرفشویی که ظرفای صبحانه ای که مامانم تاکید کرده بود باید شسته شن رو بشورم
11:50 خودمو از لبه باریک کابینت سُر دادم سمت گاز ... شارژرمو نجات دادممم???
11.55 برگشتم جای اولم یعنی اپن لپ تاپمو زدم شارژ و وارد ویرگول شدم
12:30 همین الان که دارم مینویسم ساعت دوازده و نیمه هنوز کمین کردم ولی نتونستم پیداش کنم نمیدونم کجاست جدا فضای اینجا خیلی دارکه ! Love story بذاریم شاید یهو از آهنگه خوشش آمد آمد بیرون
12:52 من هنوز روی کابینتم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده سوسک گرام بنظر میاد جاش خیلی گرم و نرمه نمیاد بیرون:|
1:00 بالاخره یه آدم زنده وارد خونه شددد
1:05 برادر گرام همراه پشه کش صورتی وارد عمل می شود و باهم دیگه دنبال سوسک میگردیم(البته من از دور حمایت و پشتیبانی به عمل میاوردم)
1:12بلهههه سوسک گرام رو زیر کابینت فر میبینیم که بی جان با دست و پایی در هوا بر کف زمین افتاده
1:13 انداختیمش تو سطل زباله:)))
و در نهایت پیروزی خود را در این نبرد اعلام میکنم(البته خدایی درصد بیشترش مربوط به داداشم بود)
بیاین باهم دیگه این پیروزی بزرگ رو جشن بگیریممم????????
در ادامه چند تا عکس مربوط به پست ببینیم
واقعا حس خیلی خوبی داره که با خیال راحت میتونی رو فرش بشینی و به پشتی تکیه بدی?❤