اگر بیشتر از دو ساعت در روز با گوشی خود کار میکنید، کتاب «مینیمالیسم دیجیتال» را بخوانید. اگر حوصلهی خواندنش را ندارید توصیه میکنم لااقل این پست را تا انتها دنبال کنید.
آقای نیوپورت در ابتدای این کتاب میگوید مشکل ما با گوشیهای هوشمند از جایی شروع شد که سازندگانشان به این نتیجه رسیدند که برای پول در آوردن از این صفحههای کوچک چند اینچی، کاربران باید هر روز بیشتر و بیشتر به آنها زل بزنند. یعنی فقط چند دقیقه استفاده از گوشیهای هوشمند در روز، برای درآمدزایی غولهای فناوری سیلیکون ولی کافی نبود.
این روزها هر کاربر بهطور متوسط دو ساعت از روزش را صرف شبکههای اجتماعی و سرویسهای ارسال پیام مثل واتساپ میکند. آیا میدانستید ما روزانه تقریبن ۵۸ بار گوشیهایمان را چک میکنیم؟ در واقع میلیاردها دلار پول خرج شده تا اسکرول کردن شبکههای اجتماعی اجتناب ناپذیر باشد.
در جایی از کتاب نیوپورت میگوید:
اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم، باید بگویم چک کردن تعداد لایکها شده شکل امروزی سیگار کشیدن.
این کتاب میخواهد بگوید که باید از تکنولوژی به صورت موثر استفاده کنیم نه آنطور که کمپانیهای بزرگ از ما انتظار دارند. مثلن اینستاگرام از ما میخواهد تا جایی که میتوانیم صفحات بیشتری را دنبال کنیم و برای هر اتفاق کوچکی نوتیفیکیشن دریافت کنیم تا زمان بیشتری را در آن سپری کنیم. اما در واقع یک دیجیتال مینیمالیست میداند که جملهی «کمتر بیشتر است.»(یا همان less is more خودمان) در این مورد هم صادق است. ما باید بدانیم که اصلن چرا در این شبکهها هستیم و همچنین انتخاب کنیم که چطور از آنها استفادهی مفید داشته باشیم.
قطعن بودن در توییتر یا اینستاگرام برای ما منفعت دارد اما باید سود و زیان را باهم در نظر گرفت. آیا سپری کردن ۱۰ ساعت در اینستاگرام در طول یک هفته، ارزش اطلاعاتی که در این مدت زمان دریافت میکنیم را دارد؟ بهشخصه به صورت خوشبینانه ۱۰ تا ۲۰ درصد اطلاعات داخل اینستاگرام واقعن برایم مفید است.
اما چارهی کار چیست؟ چطور در مصرف زمان صرفهجویی کنیم؟ چطور میتوان از شبکههای اجتماعی استفادهی مفید داشت؟ در ادامه راه حلهایی که کتاب ارائه داده را توضیح دادهام.
برای شروع باید به مدت ۳۰ روز از تعدادی از شبکههای اجتماعی دور شوید و برای استفاده از آنها چهارچوبی تعیین کنید. مثلن از واتس اپ و تلگرام فقط برای تماسهای مهم استفاده کنید و در این مدت کمتر چت کنید یا جک و کلیپهای آموزنده برای دوستانتان بفرستید. اینستاگرام، توییتر، فیسبوک و غیره را هم کاملن کنار بگذارید. کم و کیف این قوانین را باید خودمان تعیین کنیم. البته ظاهرن در هر صورت هفتهی اول خیلی سخت میگذرد اما بعد از آن اوضاع بهتر میشود.
به عقیدهی آقای نیوپورت بعد از ۳۰ روز که به دنیای شبکههای اجتماعی بازگردید، اینبار بهتر و دقیقتر میتوانید انتخاب کنید کدام صفحهها را باید همچنان دنبال کنید و واقعن چقدر از زمانتان را به شبکههای اجتماعی اختصاص دهید.
در ادامه، کتاب به چهار اصل برای داشتن زندگی دیجیتال بهتر میپردازد.
یکی از مشکلات ما این است که بیشتر اوقات با تنها بودن مشکل داریم. همین موجب میشود همیشه به شبکههای اجتماعی متصل باشیم. البته متصل بودن دلیل بر داشتن ارتباط نیست. متاسفانه کمیت ارتباطات در پلتفرمهایی مثل اینستاگرام خیلی بیشتر از کیفیت آن است. این توهم ارتباط داشتن موجب شده ما دائمن از تنهایی فرار کنیم و دچار «کمبود تنهایی» شویم.
آقای نیوپورت میگوید به قدم زدنهای طولانی بروید و از گوشی هوشمندتان در طول آن زمان استفاده نکنید. این به مغض شما فرصت فکر کردن میدهد. ما موجودات اجتماعیای هستیم اما به تنهایی هم نیاز داریم تا ذهنمان کمی نفس بکشد.
در بخشی از کتاب نقل قولی هست از ادوارد گیبون که میگوید:
گفت و گو درک و فهم را قوی میکند اما خلوت مکتب نبوغ است.
یا پاسکال که میگوید:
تمام مشکلات بشر از جایی شروع شد که نتوانست سکوت کند و تنها در اتاقی بماند.
نیوپورت در این فصل کتاب توضیح میدهد که چطور لایککردن کیفیت ارتباطات اجتماعیمان را پایین میآورد. ما برای ارتباط نیازمند کلمه، زبان بدن و حضور هستیم. لایک فقط یک نشانه است برای اعلام وجود و طبعن این برای یک ارتباط سالم کافی نیست. کال نیوپورت ارتباط دیجیتالی را به فست فود تشبیه کرده.
نسل آیجنها(iGen) که بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۲ متولد شدهاند میزان اضطراب و افسردگی بیشتری نسبت به نسل قبل خودشان(میلنیالها) دارند. به گفتهی این کتاب یکی از دلایل این اتفاق میتواند همین روابط نصفه و نیمه باشد. متخصصین علوم اعصاب میگویند نبود ارتباط موثر اجتماعی همان قسمتی از مغز را تحت تاثیر قرار میدهد که درد فیزیکی درگیر میکند. نکتهی جالب اینجاست که وقتی ما هیچ کار ذهنیای هم انجام نمیدهیم در واقع بخشی از ذهنمان همواره به صورت ناخودآگاه به زندگی اجتماعیمان مشغول است. این را اسکنهای مغزی ثابت کردهاند. پس نباید از اهمیت روابط در زندگی غافل شویم.
در این فصل بیشتر به این موضوع پرداخته شده که فعالیتهای ذهنی ما باید تنوع داشته باشند. در واقع مغز ما مثل عضلات پا یا دستمان کار نمیکند که اگر از آن زیاد استفاده کنیم خسته شود. در صورتی که فعالیتی که انجام میدهد یکنواخت نباشد، احساس خستگی نخواهد کرد. مغز ما در موقع خواب نیاز به استراحت دارد و در هنگام بیداری به تنوع.
ما فکر میکنیم که بعد از یک روز سخت کاری اگر هیچکاری نکنیم و فقط به تلویزیون یا صفحهی گوشی خیره شویم استراحت کردهایم. در حالی که این فعالیتها بیشتر ذهنمان را خسته میکنند. اما اگر در عوض بازیهای فکری گروهی با دیگران انجام بدهیم یا مثلن شروع کنیم به ساز زدن، نقاشی کردن یا حتی بازی با لگو، مغز ما کارکرد بهتری خواهد داشت. در واقع از نظر تکاملی بدن ما به گونهایست که نیاز به فعالیت فیزیکی با بدن(به خصوص دستهایمان) دارد و متاسفانه این فعالیت برای اکثر ما به لم دادن روی کاناپه و ضربه زدن به صفحهی گوشی هوشمند نزول پیدا کرده.
علاوه بر اینها کال نیوپورت روی انجام پروژههای شخصی و داشتن برنامه برای اوقات فراغت هم تاکید دارد. مثل اینکه هر هفته یک قطعهی جدید موسیقی یاد بگیرید یا مثلن با تکههای چوب چیزی بسازید. همچنین پیشنهاد میکند که عضو یک گروه باشید. این گروه میتواند یک گروه برای بازی فوتبال یا یک گروه کتابخوانی باشد.
در فصل آخر بیشتر در این مورد میخوانیم که درواقع زمان ما برابر است با پولی که شرکتهای سلیکن ولی پارو میکنند. اقتصاد توجه موجب شده آنها هرکاری بکنند تا ما بیشتر وقت صرف شبکههای اجتماعی کنیم.
در این فصل آخر حرف نیوپورت این است که باید سعی کنیم یک اعتدالی در استفادهمان ایجاد کنیم. اینکه ما روزانه بالای یک ساعت وقت صرف شبکههای اجتماعی میکنیم به هیچوجه تصادفی نیست. او معتقد است که ارتباط در دنیای دیجیتال نباید جایگزین ارتباط در دنیای واقعی شود، بلکه باید مکمل آن باشد. چند پیشنهاد هم در این راستا میدهد.
در صفحات پایانی نیوپورت اشاره میکند که این کتاب به هیچ وجه یک کتاب ضد تکنولوژی نیست. در واقع خود نویسنده فارغالتحصیل دکتری کامپیوتر از دانشگاه امآیتی است. قصد او از نوشتن این کتاب نقد سیاستهای شرکتهای سازندهی شبکههای اجتماعی و نحوهی استفادهی کاربران از آنهاست. او با نوشتن این کتاب سعی کرده با استفاده از مفاهیم مکتب مینیمالیسم کیفیت زندگی دیجیتال ما را بهبود ببخشد.