یکی از مشکلات نویسندگی از نگاه شاهین کلانتری این است که ما می ترسیم بنویسیم . یا اینکه نمی دانیم دقیقا از چه چیزی باید بنویسیم ؛ پیش خود می گوییم مگر در زندگی ما چه موضوع جالبی وجود دارد که بخواهیم از آن بنویسیم ؟ یا آنکه اصلا خیلی وقت ها موقع نوشتن راحت نیستیم و واقعا احساس نا راحتی می کنیم . ( منظورم از ناراحتی راحت نبودنه . نمی دونم کی اومده این تصویر سازی رو توی ذهن ما کرده که آدم ناراحت غمگینه و دو کلمه ی کاملا متفاوت را به هم دیگر ربط داده . )
اما با افتخار سرم را بالا می گیرم و می گویم که امروز من هیچ ترسی از نوشتن ندارم و هیچ وقت به فکر این نیستم که : « ای وای ، خدایا ، چیکار کنم ؟ یکی بیاد به من یک ایده بده . »
چرا که من از این موانع و سد هایی که بر سر راهم بوده اند گذشته ام . بله ، بالاخره در این چند موضوع است که واقعا می توانم به خودم افتخار کنم و سرم را بالا بگیرم . مگه تابحال کم نوشتم ؟ می دانید من چند دفتر سیاه کردم و چند هزار کلمه را تا به حال تایپ کرده ام و چند فایل صوتی را ضبط کرده ام و چند مطلب از شاهین کلانتری را خوانده ام ؟ اصلا می دانید من تابحال چند تاااااا کتاب خوانده ام ؟
باور کنید که حساب همه شان از دستم در رفته است و در ضمن ، اصلا مایل هم نیستم که بروم و شروع کنم به شمردن دفتر ها و کتاب ها و کلمه های فایل های وورد و ... . مگر وقتم را از سر راه آورده ام که صرف چنین کار های بیهوده ای کنم که نه به درد دنیام می خورند و نه به درد آخرتم ؟
خلاصه ی حرفم این است که من توانسته ام به چنین جایگاهی برسم با یک چیز . و آن هم این است که عمل کردم ؛ به جای نشستن در یک کنج و فکر کردن ؛ به جای نالیدن ، به جای گشت و گذار های بیخودی با دوستان ، به جای نشستن پای تلوزیون و به جای بازی کردن با هر وسیله ای از گوشی گرفته تا ایکس باکس و این خرت و پرت ها .
شاید برایتان جالب باشد که من تا وقت خالی گیر می آوردم می رفتم در اینترنت و مطالب شاهین کلانتری عزیز را می خواندم یا اینکه تا چند وقت ، پایم به ماشین که باز می شد ، موبایلم را بر می داشتم و شروع می کردم به خواندن مقاله ای با عنوان « پاراگراف نویسی » .
توی این راه من کم سختی از نظر روانی و جسمی نکشیدم . یک بار دستم از همین زیاد نوشتن ها آنچان داغون شد که تا دو روز عصب های دستم درد می کردند و حتی به این فکر افتاده بودم که دست چپ بشوم که خب نشد .
فقط و فقط با کار کردن و عمل کردن است که انسان می تواند جایگاهی برای خودش کسب کند . من زیاد نوشتم و زیاد خواندم .
در پایان این پست خواستم این اعتراف را بکنم که من هیچ چیزی نیستم و چیزی بارم نیست ؛ در مقابل «ست گادین» که چندین سال است ، هر روز وبلاگش را بروز می کند . یا در مقابل شاهین که تا بحال کار های جورواجور زیادی را انجام داده از جمله ی : وبلاگ نویسی ، صفحات صبحگاهی ، داستان نویسی ، جستار نویسی ، تولید محتوا ، هزار کلمه های جادویی و هزار تا کار مختلف دیگر که شاهین از عهده ی انجام همه شان به صورت کامل بر آمده .
یا مثلا من چه ادعایی از توانایی هایم می توانم بکنم زمانی که فردی به اسم «ارنست همینگوی» ، روزگاری کتابی را ( پیرمرد و دریا را می گویم ) دویست بار بازنویسی کرده است .
من دوخط باید از روی کتاب فارسیم رونویسی می کردم اون همه زور بهم می اومد و بهونه می گرفتم .
امیر معین .