ویرگول
ورودثبت نام
امیرمعین
امیرمعین
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

چند دلیل برای خواندن کتابی که حوصله ام از خواندنش سر نرفت .

چند روز پیش کتابی به اسم «راز نوشتن» از استیفن کینگ نظرم را در کتابفروشی جلب کرد . آن را برداشتم و چند جمله از آن را خواندم ؛ آنگاه دیگر نتوانستم زمینش بگذارم . اما می خواستم دلایلی را خدمتتان عرض کنم ، برای خریدن این کتاب . پیش از آن باید بگویم که 116 صفحه از این کتاب فقط و فقط خاطرات او است از وقتی که شش سال بیشتر نداشت تا سن پنجاه و سه سالگی . و بعد از آن موضوعاتی از جمله ی نویسندگی چیست و جعبه ابزار نویسندگی و .. مطرح می شود . خود من هنوز آن را کامل نخوانده ام و شاید در ادامه با ابعاد جدیدی از این کتاب آشنا بشوم . ولی خب بالاخره تا جایی که من خوانده ام این دلایل باعث شده اند که هرگاه آن را باز کردم دیگر نتوانم کنارش بگذارم :

حوصله تان سر نمی رود .

مهمترین ویژگی این کتاب که در کمتر کتابی وجود دارد ، این است که خواننده هنگام خواندنش هرگز حوصله اش سر نمی رود . یا حداقل برای من که این گونه بوده . همیشه ماجرای جالبی ، بین این خطوط وجود دارد و این موضوع باعث می شود که نتوانید کتاب را زمین بگذارید . واقعا چنین کتاب هایی کمیابند .

لازم نیست شخصیت ها را به خاطر بسپارید .

فرض کنید هنگام خواندن کتابی ، ناگهان سر و کله ی یک شخصیت فرعی در این میان پیدا می شود ؛ اما این آشنایی طولانی مدت نمی باشد و فقط در همین حد که معرفی می شود . اما در بیست صفحه بعد ، باز سر وکله اش میان خطوط پیدا می شود . ولی نویسنده جز گفتن نام او ف زحمت یادآوری ویژگی هرچند کوچکی از آن شخصیت را به خود نداده است . در این صورت خواننده سه راه پیش رو دارد و می تواند یکی را انتخاب کند ؛ یا مجبور است چندیدن صفحه قبل را خط به خط بررسی کند تا دوباره فلان اسم را پیدا کند ، یا اینکه می تواند بیخیال آن بشود و همین طور به خواندن ادامه بدهد در حالی که نمی داند آن کسی که پیش رو دارد چه کسی است ( منظورم همان شخصیت فرعی است ) و گزینه ی سوم این است که کتاب را با تمام قدرت به سمت دیوار پرت کند .

اما استیفن کینگ در کتابش در یکی از صفحات ، اسمی می برد از صاحب کارش ( دقیقا پُستش را به یاد ندارم و از صاحب کار بودنش مطمئن نیستم ) به اسم هری که دست هایش به دلایلی قطع شده اند و به جای آن چنگک دارد . و بعد هری دست چنگکی گورش را گم می کند و یکهو در صفحه های بعد تر دوباره سر و کله اش پیدا می شود . اما استیفن به جای آن که نوشته باشد « هری » ، آورده بود : هری ، همانی که در لباسشویی کار می کرد و به جای دست چنگک داشت .

ارزش دلار

استیون کینگ از دوران دبیرستانش شروع به کسب در آمد می کند . در اوایل ما شاهد این هستیم که یک دلار چه ارزشی دارد . این اعداد و ارقام مربوط به دستمزد ، از پایین شروع می شوند تا به بالا . و زمانی که به استیون کینگ خبر می رسد که دویست هزار دلار از چاپ کتابش درآمد داشته است ، من خواننده هم همراه او شگفت زده می شوم . چون عظمت این مبلغ را به خوبی درک کرده ام ؛ با مقایسه ای که با دستمزد های قبلی داشته ام .



تا به این جا آنچه را که استیفن از مهارت نویسندگی بلد بوده را مورد بررسی قرار داریم . و اما نوبت می رسد به ویژگی های ظاهری و فیزیکی کتاب :

  • جلد این کتاب هرچند که می توانست بهتر از این باشد ولی خب به هر حال عکسی که رویش چاپ شده ، ترغیب کننده است .
  • کتاب به راحتی صفحه می خورد .
  • با اینکه 328 صفحه دارد ولی باز هم سَبُکی اش شما را شگفت زده خواهد کرد .
  • حاشیه های این کتاب و باز بودن فضا برای نوشتن در آن ، مدام ، ملتمسانه از تو خواهش می کنند که چیزی در آن ها بنویسی و جاخای خالی را پر کنی . بنابراین من حتی بعضی جاها نمی توانم خودم را کنترل کنم که ننویسم در آن .

و همچنین در آخر از ناشر و از مترجم خوب این کتاب نهایت تشکر و قدر دانی را می کنم .

امیر معین .

اما اگر می خواهید از خواندن این کتاب بیشتر لذت ببرید پیشنهاد می کنم نوشته ای از خودم را با عنوان زیر بخوانید :

« دو ایده نه چندان جدید برای آن ها که می خواهند با کتاب هایشان خاطره بازی کنند . »



کتابمعرفی کتاب
امیرمعینم ... نویسنده و روانشناس ویرگولی ... وصلت کرده با کتابها ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید