ga3mi.021
ga3mi.021
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

محمد قاسمی زندگی نامه یک دوست

  1. از محل زندگی‌م دور شدم. تصمیمی که این تابستون گرفتم عملی‌ش کنم. با برنامه‌ریزی 1-2 ساله و عملی هم شد. پر از سنگلاخه مسیر پیش‌روم. آداپته شدن برام سختی‌های نفس‌گیر خودش رو داره. و کلا دوری از خانواده‌م سخته دیگه. امن‌ترین‌های زندگی‌ت رو کنارت نداشته باشی دیگه حساب کن چطوری پیش می‌ره اوضاع. ولی گر این مسیر ارزشش رو داره، می‌پذیرم. با همه سخت و آسون و تبعاتش.
  2. می‌گن از اهداف و بلند‌پروازی‌هات، پابلیک صحبت نکن. مخصوصا وقتی کانتست موضوعی ما برای کشوری با محدودیت‌‌های ایرانه. اما من قانع نشدم، پس با همون ذوق و شوق کودکانه که نوشتم یعنی می‌تونم منم یه روزی توی دانشگاه‌های برتر خودمون و کشورهای دیگه طرح درس و واحد در رابطه با پیشرفت‌مون در تغییرات اصلاحی در ژنوم و DNA انسانی ارائه بدم؟ تغییراتی که باعث بهبود خیلی از نواقص و بیماری‌های لاعلاجی مثل سرطان می‌شه؟ یا در پیشبرد این فرایند نقش پررنگی داشته باشم؟ این رویای بچگی‌های منه و درجا‌زدن‌ها و پس زدن‌های زیادی رو تا همین الان پشت سر گذاشته با این حال من بهش نزدیک‌تر نزدیک‌تر شدم. یعنی میاد روزی که این آرزوی بلندپروازانه دیرینه من به حقیقت تبدیل بشه؟ موضوعی که معمولا درباره‌ش حرف نمی‌زنم. تخصصی سورس و مطلب زیاد درباره‌ش می‌خونم و داخل مقاله‌های متعدد و ناقصم ازش استفاده می‌کنم. به امید این‌که یه روزی بتونم این تئوری‌ها رو در آزمایشگاه‌های معتبر ارائه بدم. بتونم عضوی از گروه‌های محقق اصلاح ژنوم بشم و روش کار کنیم. حتی رهبر گروه. تصور کنید فقط در حوزه یه بیماری یا نقص درمانی جواب بده و به نتیجه برسه؛ می‌دونید چه تحولی توی دنیا و آینده بشریت به‌جا خواهد گذاشت؟؟ این خارق‌العاده‌ست. خیلی جاها بابت از این دست بلندپروازی‌هام که صادقانه به کسی نمی‌گم مسخره شدم از همون دبستان. ولی من به خواسته‌هام، به رشته مدنظرم با تلاشی که کردم رسیدم. نمره‌هایی که می‌خواستم رو کسب کردم. پس برای فتح قله‌های بزرگ‌تر و بهتر از این‌هاشم ادامه می‌دم. می‌شکنم، دوباره می‌ایستم و اونقدر به این بازی استمرار و صیقل خوردن و یاد گرفتن ادامه می‌دم تا توی این فرایند تبدیل بشم به همون آدمی که ده سال بعد می‌خوام در خودم ببینمش. شاید استعداد یا چه می‌دونم پول یا شهرت بخشی از کارت رو تشکیل بده و تاثیر هم داشته باشه اما از چه جنس تاثیری؟ به عمق نگاه و باورهای فردی‌مون اگر نگاه بندازیم ... اگه دنبال معنایی فرا ماده هستیم، اگه دنبال امتداد قرن‌ها و ایستادن و آگاهی از سمت درست تاریخ ایستادن هستیم، اگه خواستار بهبود تاریکی‌های وجود خودمون و جامعه بشری پیرامون‌مون هستیم، چرا باید منصرف شم از پرداخت بهش؟
  3. به قدری از این موضوع سوم منزجر و دلخورم که اصلا چرا باید بنویسم راجع به چیزی که ارزشش رو نداره و فقط چون روی بخضی از مخم رژه می‌ره نیازه که ثبتش کنم؟ بچه‌ها چرا باید آدم‌ها فکر کنند مخاطب کلامت هستن و حرف‌ها و حرکاتت قطعا یه مخاطب خاص داره؟ چرا فکر می‌کنند تو وقتی از دغدغه‌هات می‌نویسی یا دلنوشته می‌نویسی یا راجع به امن بودن و رابطه می‌نویسی تا به شناخت بهتر خودت منجر بشه، منظورت با اون‌هاست؟ دقیق‌تر منظورم اشخاصیه که به نوعی باهاشون در گذشته‌های دور ارتباط دوستی داشتی. چرا صحبت‌هات رو به خودشون می‌گیرن؟ ترجمه عبارت «کاربر گرامی حضور شما خیلی وقته که برای نویسنده این پست‌ها تمام شده‌ و وجود خارجی ندارد»، این‌قدر سخته؟ برداشت‌های مسموم و زخم‌های یک نفری که هیچ ربطی بهم نداره رو نشون میده هنوز توسطش خونده میشم رو چرا باید بخونم؟ اگه تاکید می‌کنه من مشکل دارم ... من رو «روانی» می‌دونه و می‌خونه، چرا باید راجع بهم بنویسه و همچنان خودش رو بروز بده؟ با وجود کج‌دهانی‌های فراوان من، هنوز باعث نشده دست برداری از دنبال کردنش و دیگه راجع بهش فکر نکنی حتی چه برسه به این‌که بخوای بنویسی و بهش اشاره هم بکنی؟ درمان یه قلب شکسته بعد از خروج از یک رابطه در سطح دوستی صمیمی نه بیشتر و نه کمتر مگه چقدر زمان می‌بره؟ دور شدن از این بذر کینه‌ها و نفرت‌ها و خاطرات چطور؟ کاشکی می‌شد یه وردی بخونی و خودت و خاطراتت رو برای شخصی از بین ببری و کاملا غیب کنی، بدون این‌که نگران صدمه دیدن‌شون بشی. اما گاهی از بین بردن وابستگی ایجاد شده دردناکه و از این موضوع بیزارتر از بیزارم. هزینه‌های فراوان دادن بابت بهای نداشته رو منصفانه نمی‌دونم. امیدوارم فهمیده باشه و همه گره‌ها و پرسش‌های ذهنی‌‌ش رفع و رجوع بشه و دلخوری‌‌ها از بین بره.
  4. اگر قصد ناراحت کردنم رو دارین بشینید و از من تعریف کنید. تعریف، تحسین و تمجید مثل خنجر می‌مونه. تو رو از پروسه استمرار جدا می‌کنه. می‌کنه و می‌بره توی جهان رویاها. جایی که هیچ مرز مشخصی براش تعریف نشده و هرناممکنی بخه آنی ممکن می‌شه. و تو می‌مونی و توهم و احساس سرخوشی واهی از تعریفی که وجود نداره بهت دست می‌ده. بعد که تموم میشه هم تو چرخه استمرارت رو شکستی و هم فاصله خودت رو با اون‌چه که می‌تونه باشه بیشترین حد ممکن می‌بینی. در صورتی که قبل از اون تو آروم‌آروم داشتی توی پروسه تکرار و تمرین تیک تداوم استمرار اون روزت رو می‌زدی. از دستاورد کوچیک اما قابل ستایش روزت هم رضایت خاطر داشتی. تعریف غلیظ از واقعیت آدم رو دور می‌کنه و خارج از اخلاق جوانمردی و پهلوانیه. این روزها توی انتخاب کلماتم خیلی دقت می‌کنم. نتیجه شگفت‌انگیز بوده طی این چندماه و تاثیر جمله‌ها و قدرت همین کلمه‌های کوچیک توی گفت‌وگوی روزمره منو متحیر می‌کنه.
  5. یه استادی دارم و تقریبا بعد از درد و دل مورد سوم در محضرشون همین ساعاتی پیش، اینجانب رو درو کردند نه‌تنها من بلکه سایر بچه‌های گروه خودمونی‌مون رو. که شاید زیبا و به‌جاست و برای حسن ختام این پست از هر دری سخنی‌مون. فقط بسیار شرمسارم از شما حضار محترم بابت وزن کلام استاد. اما خب خشمگین شدن بسیار بعد از شنیدن جزئیات رخداد و ما دیگه نفهمیدیم که زنگ خطر کلام‌شون چطور به صدا دراومد. باشد که حق مطلب و صداقت کلام به‌جا آورده شود.
ارتباط دوستی
نمی دانم چرا مردم معماران را استخدام می کنند و به آن ها می گویند که چه کاری را انجام دهند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید