«فرنچایز» «احضار» (The Conjuring) ادامه پیدا میکند، با یک نمونه جدید که برای پول درآوردن به بازار آمده و آن شهرت یکی از بهترین دوگانههای سبک ترسناک را لکهدار میکند. شیردوشی از دنیایی که «جیمز وان» (James Wan) خلق کرده باعث ایجاد یک سری نسخه فرعی جدید در تعداد زیاد شده است. من نمیتوانم بگویم که «آنابل به خانه میآید» (Annabelle Comes Home)، سومین فیلمی که روی آن عروسک وحشتناک تمرکز کرده، بدترین نوع آن است (چرا که رقیبان زیادی دارد) ولی واقعا در زمره احمقانهترین فیلم ها قرار میگیرد.
هسته داستانی همانقدری ضعیف نوشته شده است که یک نفر میتواند برای سناریوی یک فیلم ترسناک معمولی تصور کند. جودی ۱۰ساله، که خانوادهاش او را ترک کردهاند، تنها با «مری الن»، که یک دانشآموز است، باقی مانده است. هر دوی آنها از قوانین مربوط به «موزه» اشیای جنزده / نفرین شده که در خانه قرار دارد مطلع هستند ولی «دنیلا»، که گذرش به آن جا افتاده است، هم کنجکاوی دارد و هم دلیلی عمیقتر برای سرک کشیدن به آن مکان. در نتیجه یک سری برنامههای از پیش تعیین شده، او خودش را به اتاقی که در آن قفل بوده میرساند و درب شیشهای محفظه مربوط به «آنابل» را باز میکند.
بقیه فیلم در واقع مواجهه شخصیتهای اصلی با اتفاقات ماوراالطبیعه و به بیان بهتر، دست و پنجه نرم کردن با فضای ملتهب و عجیب یک خانه تسخیر شده است. «گری دابرمن» (Gary Dauberman) تازهکار در مقام کارگردان آمده تا برای روشنتر کردن نسبی فضای فیلم، پای یک معشوق احتمالی برای «مری الن» را به فیلم باز کند، «باب» («مایکل سیمینو» (Michael Cimino)، با آن مایکل سیمینو از «شکارچی گوزن» (Deer Hunter) اشتباه گرفته نشود) که فردی بامزه اما بیعرضه است، و متدهای او برای ابراز علاقه مستقیما از «چیزی بگو» (Say Anything) به اینجا آورده شده است.
اگرچه منصفانه است تا از یک فیلم ترسناک انتظار داشته باشیم که سرشار از ترس باشد، ولی آن معمولا باید در خدمت داستان باشد. ترس فقط وقتی بیشتر از یک حواسپرتی مختصر کار میکند که روایت منسجم باشد و کاراکترها گیرا، که هیچ کدام در «آنابل به خانه میآید» وجود ندارد. تلاش فیلم برای ساخت یک پس زمینه داستانی عمیق و احساسی برای «دنیلا» به خاطر نقش آفرینی نچسب و ناجور «کیتی سریف» ناموفق میماند، کسی که «ترسان» بازی میکند ولی وقتی قرار است بازی احساسات را نشان دهد اصلا خاطرهانگیز نیست. «آنابل به خانه میآید» با اندیشه کسب بیشترین سود ممکن ساخته شده است. اگرچه عروسک آنابل به وفور در کمپین تبلیغاتی فیلم حضور داشت، در فیلم مدت زمان زیادی به آن اختصاص داده نشده و به ندرت تکان میخورد.
«ورا فارمیگا» و «پتریک ویلسن» طی چند روز کار سکانسهای خود را انجام دادند و بخش پایانی آن قدری از لحاظ قاب بندی عجیب و غریب است که انگار این دو فرد بعدا و به واسطه پروسه پرده سبز به آن بخشها اضافه شدهاند. بودجه اختصاص داده شده به جلوههای ویژه به نظر آن قدری کم بوده که کمتر میتوان یک سکانس حاوی آنها را پیدا کرد و به آن لقب «ویژه» داد.