اولین باری که دیدمش را خوب به خاطر دارم یک عصر گرم دل انگیز بودو مردم با لبخند های بزرگ در پیاده روها راه میرفتند( خب خوشبختانه آن زمان خبری از ویروس بدذات کرونا و ماسک نبود و میشد لبخند ها را در شفاف ترین حالت ممکن به نظاره نشست)
همه جای خیابان بوی نور و شکلات میداد و آسمان در نارنجی ترین حالت ممکن بود
اگر در آن لحظه از من می پرسیدند که زیباترین مکان برای قدم زدن کجاست؟
نمیگفتم خیابان های بارانی لندن یا خیابان های رنگارنگ و پر از کافه ی پاریس
میگفتم همین پیاده روی شهر معمولیمان
همین طور که در آن عصر نارنجی شگفت انگیز قدم میزدم و ریه هایم را پر از نور میکردم در اتفاقی ترین حالت ممکن مغازه ای جادویی را پیدا کردم
کوچک ترین و دلنشین ترین مغازه ای بود که در چند سال اخیر دیده بودم .با تعجب به مردمی که بی توجه از کنار مغازه میگذشتندنگاه میکردم، با خودم فکر کردم نکند آدم ها این مغازه نقلی جادویی را نمیبینند که با بی توجهی از کنارش رد میشوند؟
گفتم شاید مغازه متعلق به پری ها باشد پری هایی که با چوب های جادوییشان آن را از دید بقیه پنهان کرده اند و من خوش شانس ترین دختر زمینم که طلسم انها روی من بی اثر است
وارد مغازه که شدم آن همه زیبایی برای لحظه ای توان حرکتم را گرفت
پر از ماگ و تابلو و مجسمه و بوی عود و شمع هر چیزی که فکرش را بکنید بود و من تعجب کردم که این مغازه نقلی چطور این همه زیبایی را در قلب کوچکش مخفی کرده بود
در میان قفسه ها حرکت میکردم و با دقت به آن همه ظرافت و نقش و رنگ نگاه میکردم
و آنجا بود که دیدمش
اقیانوس آرامم را میگویم
البته که از اول اسمش اقیانوس آرام نبود
راستش اصلا اسم نداشت
گوشه قفسه کز کرده بود و پشت آن همه زرق و برق پنهان شده بود ، وقتی از نزدیک دیدمش قلبم به تپش افتاد
من داشتم به اقیانوس نگاه میکردم
انگار تکه ای از اقیانوس را در شیشه ای گرد زندانی کرده بودند
اقیانوسی که در دلش هزاران دانه شن داشت و هر بار که آن را می چرخاندی تصوی شگفت انگیز را برایت میساخت
و همان جا بود که اسمش شد اقیانوس آرام من
اقیانوس آرام از نماهای مختلف :)