زندگی پر از دلخوشی های کوچیکه که خیلی ساده از کنارشون رد میشیم عکاسی یکی از همون هاست :) به نظرتون این شگفت انگیز و جادویی نیست که ما میتونیم زمان رو توی یه عکس منجمد کنیم و هر وقت دلمون تنگ شد به اون زمان منجمد شده نگاه کنیم؟
معلم برادرم ازشون خواسته بود که عدس بکارن و وقتی که رشد کرد ازش عکس بگیرن با دیدن این عکس انگاری که کل حس زندگی کردن رو توی این سبز کوچولو دیدم و با خودم فکر کردم که چه جوری پوسته سخت و سفت عدس رو شکسته و از دلش بیرون زده :)
دم در یه سوپرمارکت وایساده بودیم که یه هو دیدم که دوتا گربه پشمالو از یه درخت با یه ریسه نور خیلی قشنگ بالا رفتن و زل زدن به ما
انگار که منتظر من بودن که بیام ازشون عکس بگیرم ^____^
قبل از کرونا که رفته بودیم نمایشگاه یه غرفه دیدم که پر از اینجور چیزا بود و یه آقای و خانم خیلی جوون فروشندش بودن
و من چقدر حالم خوب شد که دارن از هنرشون استفاده میکنن و کسب درآمد میکنن پس میشه از جاهای کوچیک شروع کرد حتی شده از یه غرفه توی نمایشگاه .....
سه تا جایی که وی کنترل خود را از دست میدهد عبارت است از: جوراب فروشی و لوازم التحریر فروشی و کتاب فروشی :/
خوشمزه ترین ترکیب کل دنیا رو بهتون معرفی میکنم :)
هیچوقت فلسفه خلقت این لوازم آشپزی کوچیک رو نفهمیدم ،کسی چه میدونه شاید برای آدم کوچولوها ساخته شدن ^ ^
سبز چه رنگ قشنگیه نه؟چه خوب که قراره توی بهار همه چیز سبز بشه :)