گندم
گندم
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

مرثیه ای برای تنهایی

من آدم حساسی نیستم.

وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم

وقتی گربه ام مرد گریه نکردم

وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم

و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم

اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم،بغضم گرفت.

با تردید به پرچمی که قرار بود روی ماه نصب کنم نگاه کردم

از آن فاصله، رنگ و نژاد و ملیتی نبود

ما بودیم و یک خانه گرد آبی.

با خود گفتم انسان ها برای چه می جنگند؟

شصت دستم را به سمت زمین گرفتم ، تمام دارایی ام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم.

نیل آرمسترانگ/نخستین انسانی که بر روی ماه پا گذاشت


من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دلها تنهاست؟
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست!
چه کسی تنها نیست؟  همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهایند...
من که در تردیدم تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیست

سهراب سپهری



تا اطلاع ثانوی راپانزلی زندانی شده در قلعه جادوگری به نام کنکور :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید