پس از قریب به سه ماه بالاخره سنگ مزار استاد بزرگ موسیقی ایران نصب شد. با جمله ای از خود استاد و به دست خط خود ایشان که می نوشتند: "خاک پای مردم ایران، محمدرضا شجریان." و خط استاد غلامحسین امیرخانی که زینت بخش نام شریف و بلندآوازه استاد و نام خانوادگی ایشان است. با هم یادداشت زیبا و ماندگار پیمان پورشکیبائی که خود در کارگاه آموزشی استاد شجریان شرکت کرده و از محضرشان بهره ها برده اند را که در تاریخ هفدهم مهر ماه در آن غروب غمگین و سنگین تهران نگاشت و منتشر کرد، می خوانیم. در نشر آن خصوصا به جوانان ایرانی بکوشید:
به نام آفریدگار هنر
قُقنوس آوازِ ایران
ای گُلِ خوشبوی اگر صَد قَرن باز آید بهار
مثلِ من دیگر نبینی بلبلِ خوشگوی را
سعدی
هنرمند از آن روی آشکارنمای سرشت آفریدگار است که هنر را میآفریند. خُنیا، یارِ آهنگین شعر در فراز و فرود تاریخ داشتههای ملتی کهن را پاسداری کرده است. آگاهی ازپندارها، اندیشهها، گفتارها، ناگفتهها، کردارها و ناکردهها از سوادِ سوختهی شهر شعر و خُنیا پیداست. مردان و زنانی که در این سرزمین زیستهاند، عشق ورزیدهاند و رنج بردهاند، در پیکر شعر و خُنیا جاودانهاند. رَدی از کاروانِ شعر و خُنیا، گُمکردههای پیشین فرهنگ و تاریخ و آرزوهای فرا راه مردم این سرزمین را راهنما بوده است. چرا که شعر، سخن و خُنیا تنها با جان، خرد و احساس از کِلکِ مردان و زنانی ارزش جاودانگی مییافته که همهی مردمان گیتی را مینگریستند. بیان این جان و تنِ همسان به دست توانای شاعر و خواننده، دستیافتنی میشود و این دو از آن روی که آفریدگارِ خُنیایِ سخن میشوند، نزد ایرانیان ارزشی ویژه مییابند.
امروز هفدهم ماهِ مِهر از سال هزار و سیصد و نود و نه، روز پَرکشیدن ققنوس آوازِ ایران، استاد محمدرضا شجریان است. بیگمان این مرد بزرگ و روشنفکر استادی بیمانند در آواز و موسیقی، شعرخوانی، تصنیفخوانی، خوشنویسی، پرورش گُل و باغداری، سازآفرینی و هنرشناس و هنرپرور است. آنچه همگان ازاستاد محمدرضا شجریان برشمردهاند گویای این نکته است که زنان و مردان این آب و خاک دوستدار هنر و هنرمند بوده و ارج و ارزش این گوهر ناب را میشناسند. فرّه ایزدی هنرِ آواز که فروغی از سوی دادار جهان است به وی سپرده شد تا همچون استاد توس، فردوسی که زبان پارسی را ازگزند رهانید، او نیز شکوهِ آواز ایرانی را برای ایرانیان بازشناسد و از گزند برهاند. هم اوست که نه تنها با پشتوانهای قدرتمند به نام شعر آشناست که از خُنیا نیز بهره برده تا هنر خواندنِ انسان را با برترین زبان ادبیات جهان در هم آمیزد و جهانیان را به شگفتی وا دارد. او یک تنه در برابر سختیها و دشواریهای پیش رو که همه از آن آگاهیم ایستاد و با آگاهی، سختکوشی و باور خود ارمغانی بس ارزشمند، برتر از گنجی گرانبها را به ایران و ایرانی بخشید.
استاد محمدرضا شجریان از هزارتوی مازهای پیچیده آواز گذر کرد و بخت یار وی گشت تا آموزههای خود را از بزرگان ایران زمین، خوشهچینی کند و با کنجکاوی، عشق، سختکوشی، راه دشواری را به پیماید و در این راه به جایگاهی دستنیافتنی برسد و سَنجه ای گردد برای آیندگانی که دوستدار هنر آوازند.
به راستی قرنها باید بگذرد تا چنین بزرگانی در سرزمینی زاده و پرورده شوند. این هنرمند بزرگ و بیهمتا در یاد و قلب مردم جای دارد که جاودانگی را در پی دارد. او در قَلَم نویسندگان اسطوره ای خواهد گشت چون بزرگانی همچون فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، خیام و… تا ایران هست جاودانه خواهد ماند. آوازها و ترانههای او زمزمهی خواندن هر ایرانی خواهد بود و سینه به سینه دوام خواهد یافت. آوازها، تصنیفها، مناسب خوانیها و نوآوریهای او در موسیقی که ریشه در فرهنگ ناب ایرانی دارد را آیندگان در زمانی که اهریمنان پوک مغز کژاندیش رخت بربسته باشند در دانشگاهها سالها تدریس خواهد شد و پژوهشگران سالها باید این دستاوردها را پژوهش کنند و بیاموزند.
کشیدم سرمه برچشمم ز خاک پای بینایان
که تا بینم به چشم دل رخت با نور بینائی
مرا توصیف کردن ازتو لازم نیست درعالم
که درخوبی به هرجایی تو بیشک آشکارائی
محمدعلی پورشکیبائی
او نه تنها آواز که فهمیدن شعر با یاری خُنیا را بنیاد نهاد. آنانی که در فن و دانش موسیقی آگاهی دارند میدانند که در گذشته آواز چگونه خوانده میشده است و استاد شجریان با سختکوشی و آگاهی و تیزهوشی خود اکنون آن را به چه گونه ساخته و پرداخته کرده است. آوای آسمانی، توان خوانش، فهم شعر، درست خواندن بی کم و کاست از او آوازخوانی بیهمتا و دستنیافتنی ساخته است. بیگمان بر این باورم که اگر همچون استاد توس فردوسی کسی زاده شود از ققنوس آواز ایران محمدرضا شجریان، نیز زاده خواهد شد.
در این گفتار آنچه در خور نگارش آمده است تنها فن و دانش موسیقی نیست بلکه بُنمایههای فرهنگی و ایرانیت سرزمینی است که به آن عشق میورزیم. بی گمان گرداننده ی گنبد مینا فرزندی را به این سرزمین ارمغان داد که نوای مرغ سحر را بخواند تا به خواب رفتگان را بیدار کند. او بیداد را خواند تا شهرِ یاران به شهریاران بسپرد. عشق داند که او چه کرده است. دستان خُنیاگرِ آوای او از زبان حافظ و سعدی پرده دَری میکنند. او دل در گرو آستانجانان دارد و بر باوری استوار از عشق نوا میخواند. او در خیال من و توست تا با زبان آواز با پندِ برگرفته از اندیشه در شعر، معمای هستی را دریابد. او آسمان عشق را در شب، سکوت و کویر، فریاد میزند. او گلبانگِ ربّنا سر میدهد تا بگوید از زنجیرهایی که پایت را بسته است رها شوید!
او بر فراز تپه ماهورها با تَذَروی آوازمیخواند تا قاصدکی پیدا شود و پیام نسیمِ آزادی را نوید دهد. دل مجنونی دارد این خسروخوبان و هر بار با غُرِّش رعدی دژخیمگون با نوای مرغ شباهنگ به پیش میرود تا به فرجام خلوت گزیده در کنار یار دیرین خویش ققنوسی هزارساله در توس آرام جان مییابد.
آری او ققنوس آواز ایران است. گویند ققنوس هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار گرد آورد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال برهم زند چنانکه آتشی از بال او به کوشش در هیزم اُفتد و خود با هیزم بسوزد. از خاکسترش، تخمی پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافتهاند.
دیگر توان نوشتنی نیست چرا که اشک راه دیدگان را بسته است و این درد جانسوز از نبود این بزرگان درد کمی نیست. ما برای این ایرانی شدهایم که همچون این بزرگانی را داشتهایم و از آن برجهانیان میبالیم. به راستی اگر ایران ما از این مردان و زنان باشکوه تهی شود و ما برای ادامهی راه آنان که راه راستی است نکوشیم دیگر به چه بنازیم و ببالیم؟ برماست که ارج و ارزش هنرمندان سرزمینمان ایران باشکوه را بدانیم و به فرزندان ایران بیاموزیم. روان استاد محمدرضا شجریان شاد و نام و راهش مانا و جاوید باد.
پیشکش به استادم محمدرضا شجریان
پیمان پورشکیبایی
1399/07/17
تهران