ویرگول
ورودثبت نام
گشتاور
گشتاور⚙️ گشتاور | بسیج دانشکده مکانیک و دریا، دانشگاه صنعتی شریف @Sharif_Gashtavar
گشتاور
گشتاور
خواندن ۳ دقیقه·۲۵ روز پیش

فرانسیس بیکن!

🔸️ انبیاء و حکیمان به این حقیقت دست یافته بودند که جهان، صورت یک عقل حکیم مطلق، که همان خدا هست می‌باشد و ما باید با تعقّل و تدبّر در عالم، رمز و راز زندگی در جهان را بیابیم و بیش از آنکه عالم را تغییر دهیم تا مطابق امیال و آرزوهای ما باشد، باید خود را تغییر دهیم تا مطابق حقایق حکیمانه عالم گردیم، یا به تعبیری؛

"ما آمده‌ایم در این جهان که بیشتر خود را تغییر دهیم تا شایسته قرب الهی گردیم و اگر ابعادی از جهان مطابق میل‌های ما نیست، این گناه ماست که هوس های سرگردان را برای خود گزینش کردیم، در حالی که صُنعِ خالق حکیم برای برآوردن آن هوس‌ها خلق نشده است."

به عبارت دیگر؛ نه جهان را برای جواب‌گویی به آیت هوس ها آفریده‌اند، و نه ما را برای دنبال کردن این هوس‌ها خلق کرده‌اند. حقیقت انسان بندگی خداست و فقط از طریق عینِ اتصال شدن به ربّ هستی از حقیقت خود بیرون نمی‌رود، ولی اگر این اتصال را قطع کرد و از حقیقت خود فاصله گرفت، با خودِ غیرواقعی‌اش رو‌به‌رو می‌شود که‌ همان خود وَهمی است؛ و با غفلت از موضوع فوق، یعنی اینکه بشر برای چه در این دنیا آمده است، به کلی جهت زندگی تغییر کرد و انسان جدید، تغییر جدید را عین زندگی پنداشت و از معنی زندگی که عبارت بود از تغییر خود برای شایسته شدت در جهت قرب الهی، فاصله گرفت.

پس از توجه به این‌نکته که بشر به جهت پیروی از میل خود و نپذیرفتن نظم موجود در عالم، دیگر در کره‌ی خاکی، مأوایی برای خود احساس نمی‌کند و عنایت به این‌که غرب نسبت به واقعیات عالم گرفتار توَهّم شده و نسبت خود را با خدا و انسان و جهان معکوس نموده است، حالا باید روشن شود که این مشکل از کجا آغاز و به واقع باید روشن شود غربِ موجود از کجا شروع شد؟!

🔸️ ما در رابطه با نقطه‌ی خاصی از تاریخ با شما صحبت می‌کنیم که به نظر خودمان نقطه‌ی عطف است، و آن عبارت است از زمانی که غربی شدنِ غرب به شکل وضع موجود، خود را نمایاند و یا به تعبیر بهتر، زمانی که فرهنگ غرب چهره‌ی نهایی خود را به صحنه آورد. این زمان چنان‌چه ملاحظه فرمودید بعد از رنسانس شروع شد و در سخنان فرانسیس‌بیکن در قرن شانزدهم خود را نمایاند. مبنای این تمدن با این طرز تفکرِ بیکن شکل گرفت که می‌گوید: "بشر از پدیده های طبیعی، نظمی بیشتر از آنچه در آن‌ها واقعاً موجود است انتظار دارد."

عنایت فرمودید که آقای فرانسیس‌بیکن مجموعه‌ی بحث‌هایی به نام "بت های فکری" دارد؛ زیرا بت هایی را در نحوه تفکر خود ساخته و با مقید بودن به آن بت‌های فکردی، همه چیز را تجزیه و نقلیه می‌نموده است، به ارسطو و افلاطون و امثال این‌ها اشکال می‌گیرد و آن‌ها را عامل عقب افتادن جامعه بشری می‌داند‌. او می‌گوید بشر یک اشتباه بزرگ کرده است و آن این‌که معتقد بوده در عالمی که‌روبه‌روی اوست و با آن سال‌ها زندگی می‌کرده است، نظم حکیمانه‌ای وجود دارد که باید با آن هماهنگ شود، در حالی که این انتظار زیادی است که ما از طبیعت‌داریم. از نظر بیکن درست است به ظاهر یک هماهنگی‌هایی در عالم هست، ولی این هماهنگی ها آن‌قدر ارزش ندارد که بخواهیم خود را مقید به نظم موجود در طبیعت کنیم و به نظمی بالاتر از آن فکر نکنیم.

ظاهر سخن او ممکن است حرف مهمّی به چشم نیاید، اما توجه کنید که یک تمدن با تمام لوازمش بر مبنای این سخن شکل گرفت. تاریخ غرب را که مطالعه بفرمایید، ملاحظه می‌کنید که بعد از بیکن، دکارت آمد و به حرف‌های فرانسیس‌بیکن شکل فلسفی داد و همواره این طرز فکر ادامه یافت تا آن شد که در جهان‌ِ غرب مشاهده می‌کنید.

۰
۰
گشتاور
گشتاور
⚙️ گشتاور | بسیج دانشکده مکانیک و دریا، دانشگاه صنعتی شریف @Sharif_Gashtavar
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید