
پرسش اساسی این است که ماجرای غرب از کجا آغاز شد؟
آیا فرهنگ غرب پدیدهای مستقل است با لوازم و نتایج خاص خود؟
و آیا در دل این فرهنگ، انسانی نو متولد شد که خود را بینیاز از عالم قدس و خالق ارزشها دانست؟
🔸️در هیچ عصری از تاریخ، بشر تا این اندازه از آسمان معنویت جدا و از لطف الهی بینیاز نپنداشته بود. از همینرو پرسش اصلی این است: آیا باید خود و دینمان را ملامت کنیم که چرا کاملاً وارد گردونهی غربیشدن نشدیم؟ یا باید برعکس بپرسیم چه حقیقت و راز معنوی در شرق و اسلام نهفته بود که جوامع اصیل اسلامی بهسرعت در فرهنگ غربی ذوب نشدند؟
تفاوت ملتها در رویارویی با تمدن غرب از همینجا سرچشمه میگیرد. گمشدهی همهی ملتها، گمشدهی غرب نبوده است. هر جامعهای متناسب با روح تاریخی خود، نسبت ویژهای با تمدن جدید برقرار کرده است؛ بعضی با شتاب در مسیر آن دویدند و بعضی با احتیاط گام برداشتند. اما هرچه از عمر این تمدن میگذرد، نسبتش با حقیقت کمتر میشود و چشم حقیقتبین انسان در آن به دیدی مادی و ظاهری تقلیل مییابد.
انسان دلباختهی این تمدن، دیگر نمیتواند ساحات معنوی خویش را پاسخ دهد؛ از همین رو احساس بیوطنی میکند، زیرا وطن حقیقی انسان عالم معنویت است. برای بازگشت به آن باید راه سلوک درونی و شهود معنوی را پیش گرفت، اما فرهنگ مدرنیته این امکان را از بشر ربوده و او را در جهان ظاهر محبوس ساخته است.
🔸️در این جهان، اگر دین پذیرفته هم شود، تنها در حد افسانهای آرامبخش و شبیه مادهای مخدر معنا پیدا میکند؛ وسیلهای برای تحمل پوچی و بیمعنایی... این نگاه درست مقابل هدف پیامبران (ع) است؛ آنان آمدند تا انسان را به عوالم قدس پیوند دهند، نه آنکه دین را به تسکینی موقت برای رنجِ بیمعنایی بدل کنند.
کسانی که از فتوحات قدسی بهره بردهاند، خوب میدانند نیستانگاری غربی یعنی چه؛ میدانند چگونه بشر را از گسترهی زندگی حقیقی محروم ساخته و از سرچشمهی وجود جدا کرده است. انسان مدرن در ظاهر آگاه و آزاد است، اما در درون، از خویشتن و از مبدأ معنا بیگانه مانده است.
غرب پس از رنسانس معنای انسان را گم کرد. از آن زمان، نسبت انسان با خویش، با جهان و با خدا دچار ضعف شد و تمدنی پدید آمد که بهجای پاسخگویی به عقل و قلب، وهم و خیال را ارضا کرد. انسان، دلباختهی تصویری خیالی از خود و جهان شد؛ تصویری که نه بهرهای از حقیقت دارد و نه او را به واقعیت متصل میسازد.
چنانکه مولوی میگوید:
دور میبینی سراب و میدَوی / عاشق آن بینشِ خود میشوی
🔸️تمدن مدرن، انسان را از آسمان معنا جدا کرد و در دایرهی بستهی تکنیک و لذت حسی محصور ساخت. در این جهان خودبنیاد، بشر دیگر معنایی برای هستی نمییابد و راهی برای بازگشت به خویش نمیبیند. از همین رو، بحران معنا و احساس غربت در عمق این تمدن ریشه دوانده است.
نجات انسان نه در نفی کورکورانهی غرب است و نه در تقلید از آن، بلکه در احیای حقیقت گمشدهی انسان است؛ همان حقیقتی که در دل تعالیم توحیدی و معنویت اسلامی نهفته است، جایی که انسان بار دیگر میتواند خود را در پیوند با عالم قدس بازیابد و به وطن حقیقی خویش بازگردد.
و ادامه دارد...
سیدابوالفضل ساداتحسینی ۱۴۰۲ مکانیک ✍️
ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ
#فرهنگ_مدرنیته
#انسان_غربی
#گشتاور