ویرگول
ورودثبت نام
gelare
gelare
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

برای زنده نگه داشتن عشق

می‌خواستم کمی از زندگی‌اش باشم... دور از هیاهوی این کلماتِ افسار گسیخته که هیچگاه سکوت مرا تعبیر نمی‌کنند! می‌خواستم بنویسم سال که نو شود، شاید در این بیشه‌ی خزان زده‌ی قلبم، گیاهی بروید از امید. امیدی به نام زندگی... و زحل را در قلب دماوند جای دهد، تا اندک پناهی داشته باشم برای تسکینِ دردهایم.

اما! دیدمش و عطر شکوفه‌های بهاری در قلبم پیچید. دانستم پناهِ دلتنگی‌های ما دو نفر چیزی نیست جز یاده دیگری. حالِ دماوند و زحل بهم گره خورده و این گره تا ابده بودنشان باز نخواهد شد. حالا می‌خوام بنویسم مرا در آخره قصه ها بخوان. قصه‌هایی که پایانِ خوش دارند و دخترکِ داستانشان در دامنه‌ی دماوندِ خوش قامتش، گل‌های شقایق را برای زندگی می‌چیند.

من به عشقی که انقلاب نکند ایمان ندارم؛ من به عشقی که همه جا را مثل طوفان ویران می‌کند، مومنم..

در سالی که گذشت، ما انقلاب کردیم، ویران کردیم... و در نهایت چنان با این عشق آمیخته شدیم که دیگر هیچ راه گریزی از آن نیست.
دماونده من؛
من حتی در فکرهایم برای تو حاشیه های خوش آب و هوا می سازم تا جایی برای نشستن پیدا کنی و به تماشای رویای دو نفره مان که هیچگاه تمام نخواهد شد، بشینی. از آنِ من نیستی اما هنوز دوستت دارم و دلتنگی‌ات مرا زنده‌ نگه می‌دارد..
تمام بوسه‌های عاشقانه‌ی جهان را در انتهای این نوشته، بدرقه‌ی چشمانت می‌کنم.

عکسی دو نفره :)
عکسی دو نفره :)


سال نو مبارک نوره قلبم❤️

خاطرات زحل و دماوند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید