افلاطون میگوید: « آنهایی که قادر اند تا فراتر از سایهها و دروغهای فرهنگشان را ببینند، هیچ گاه فهمیده نمیشوند» . منظور من از آوردن چنین نقل و قولی از افلاطون و استفاده از لغت «فرهنگ»، اشاره کردن به جریانِ ساختگیِ فکری، بصورت سیستماتیک است؛ به بیان دیگر اشخاصی که در تلاش اند تا فراتر از آنچه «نشان داده میشود» و «فهمانده میشود» را ببینند، همیشه در اقلیت هستند و خواهند بود. در ادامه نظرشخصیام دربارهی مضرِ بودن سانسور و حذفیات را خواهم گفت، و همانطور که پیشتر گفتم، این صحبتها با آنچه آموزش داده میشود و حتی به عُرف و جریان فکریِ موجود در زندگی تبدیل شده، بسیار متفاوت خواهد بود.
در آغاز کار بیایید نگاهی بیندازیم به معنای «سانسور». :« سانسور یا بازکاوی عمل کنترل سخن و انواع دیگر بیان و ابراز وجود انسانها است. در بسیاری موارد (و نه در همه آنها) این عمل توسط سازمانهای دولتی انجام میشود. انگیزه واضح برای انجام سانسور ایجاد ثبات در جامعه یا بهبود وضعیت آن به گونهای است که سیطره دولت بر امور را محقق کند» .
همانطور که تعریف نیز مشاهده کردید، سانسور جهت کنترل کردنِ بیان، به هرشکلی است؛ بصورت صوتی، تصویری و حتی نوشتاری. سوالی که در ابتدای کار برای ما مطرح میشود، این است :
ما بعنوان اشخاصی که رشید، کبیر و بالغ هستیم، توانایی تشخیص نیک و بد را داریم، چرا صلاحیت کنترل کردن محتوایی که بدستمان میرسد را نباید داشته باشیم؟ چنین حقی جزو اولین حقوق هر شخص در هر جامعهای است. چه به لحاظ قانونی و چه به لحاظ طبیعی؛ یعنی هرشخصی آزاد است و حق دارد تا محتوایی که بدستش میرسد، خالص و بدون دست بردن در آن باشد و خودش دربارهی استفاده درست یا نادرست آن تصمیم بگیرد. این حق امروزه در تعداد کثیری از محتوا تضییع میشود و به آن کمترین توجهی نمیشود (دربارهی رسانه ملی صحبت نمیکنم، چرا که سیاستگذاری و تفکرات بنیادین آن با باقی ابزار تولید محتوا کاملاً جداست).
هنگامی که برای مثال کتابی نوشته میشود یا فیلمی ساخته میشود، قطعا دارای بخشهایی است که نه به لحاظ فرهنگی و نه به لحاظ اخلاقی-دینی ، با کشورهایی که دریافت کننده آن محتوا هستند، سازگار نیست. اما آیا بدلیل عدم هماهنگی دو فرهنگ، چنین حقی به فرد یا افرادی داده میشود که با سانسور و حذف کردن، صورت مسئله را برای ما پاک کنند؟ این صورت مسئله همان فرهنگ سازی و تقویت فرهنگی است که بسیاری از ارکان های مختلف دولتی به ظاهر مسئول آن هستند اما در باطن کمترین اقدام یا تلاشی برای آن یا نکرده اند یا بواسطهی اقدامات خود، بیشترین آسیب را به چیزی زده اند که خود مسئول حفاظت از آن بوده اند. هنگامی که به سانسور عادت میکنیم، نه تنها در مطالبه حق خود برای :
۱) داشتن فرهنگ تقویت شده
۲) داشتن محتوای اصلی
۳) تصمیم گیری برای زندگی و تفکرات
کوتاهی میکنیم، بلکه این "توانایی" را از خودمان میگیریم که بفهمیم چه چیزی برخلاف اخلاقیات، تفکرات، اعتقادات و باورهای ما است یا با آن سازگاری دارد ؛ در اصل خودمان با دستان خودمان، صلاحیت مورد نظر را از خویشتن سلب میکنیم. حاضر نیستیم دربارهی مسائل تحقیق کنیم چرا که عادت کرده ایم برایمان تصمیم بگیرند و آن چیزی را که فکر میکنیم صحیح است به خوردمان دهند و اگر مسیر دیگری را بخواهیم برگزینیم، آن را برایمان تقبیح میکنند ترس از مستقل بودن در تفکر و تصمیم گیری را در ما نهادینه میکنند. شاید گفتن چنین حرفی سوتفاهم ایجاد کند یا تلخ باشد، اما امروزه -حداقل در ایران- تعداد کثیری از خانواده ها تربیت صحیحی ندارند. یا آن قدر آزادی را در ابتدای کار به فرزند میدهند که نیک و بد با یکدیگر برایش آمیخته شود و نتواند آنها را از هم تمییز دهد؛ یا آن قدر محیط یادگیری و آشنایی را محدود میکنند که زمانی که آن فرزند با پدید های اطرافش رو به رو شد، همه آن را مذمت کند و تواند حقیقت را درباره وجود چیزهایی که برای مدت نسبتا زیادی از آشنایی با آنها محدود شده بود، را درک کند. چنین شخصی دیگر "نمی تواند" مسائلی را که در جهان وجود دارند قبول کند، و برای تسکین درد خود، آنها را نکوهش میکند و تقبیح، و ایجاد شدن چنین عملکردِ ناکارآمدی، صدمات جبران ناپذیری نه تنها به خود شخص وارد میکند، بلکه روی نسلهای بعد نیز تاثیرگذار خواهد بود.
من با سانسور و حذفیات محتوای مفید مخالفم، چراکه قدرت تصمیم گیری من را سلب میکند، به شخصیت و حقوق من برای انتخاب مسیر زندگی و جریان فکریام، نه تنها بیاحترامی میکند بلکه آن را پایمال میکند. با حذفیات مخالفم چرا که افراد منفعت طلب فقط برای رسیدن به منافع خود هستند و کمترین اهمیتی به آن محتوا نمیدهند. با سانسور مشکل دارم چرا که «من» تنها شخصی ام که صلاحیت تشخیص نیک از بد را دارم و هیچ شخصی در هیچ جایگاهی نیست که فیلم، کتاب، مقاله یا محتوای صوتی ایی که تهییه شده است را از خلوص خود به بهانهی مثلا عدم تناسب با فرهنگ و اعتقادات ، خارج کند و تفکرات خود را وارد ذهن من کند.
قبل از تذکر پایانی، میخواهم این را بگویم که : افرادی که تن به محتوای دستکاری شده و ناخالص میدهند (و حتی آن را قبول و ازش دفاع میکنند) هنوز نمی توانند فکر کنند، تصمیم بگیرند. این افراد در ناخودآگاهشان ترس از روبه رویی با مسائل موجود جهان کاشته شده. آن را تقبیح میکنند چون برایشان تقبیح شده. از ابتدای کار صلاحیتشان ازشان گرفته شده و حالا باور دارند که دیگران ذیصلاح هستند تا برای خوراک ذهنشان تصمیم بگیرند.
و حالا تذکر نهایی : من کنترل کردن را فی نفسه بد نمیبینم و حتی آن را در اوقاتی، لازمه تربیت صحیح و حتی نظم اجتماعی میدانم؛ برای مثال برای کودکانی که هنوز به توانایی تشخصی درست از غلط نرسیده اند و بالغ نیستند، کنترل کردن خوراک ذهنی آنان نیاز است؛ اما این کنترل بدین معنا نیست که دربارهی همچیز آنها ۱۰۰ درصد تصمیم گیری شود. مسیر درست را به کودک نشان میدهیم، درست تحقیق و فهمیدن را به او آموزش میدهیم، مثال هایی در طول حیاتش می آوریم، و در آخر به اون امکان انتخاب بر اساس آموزش هایش را میدهیم، تا بتواند هم از توانایی تصمیم گیری در آینده بهرهمند شود و هم از آموخته هایش مستقلاً استفاده کند و بداند تنها اوست که صلاحیت تصمیم گیری (حتی به غلط) را دارد.
پایان.