ویرگول
ورودثبت نام
عاطفه
عاطفه
خواندن ۷ دقیقه·۳ ماه پیش

دستار پوشش سر مردان یا زنان؟

دستار پوشش سر مردان. دستار، پارچه یا شالی بلند در حدود هشت تا دَه متر است که آن را مردان همچون عمامه بر سر می‌پیچند.و به عنوان عمامه از آن استفاده میکنند. زنان نیز در زمان های قدیم در دورۀ ساسانیان دستار به سر می‌بستند. در دورۀ خلفای عباسی و نیز طاهریان، صفاریان، سامانیان و آل بویه، پادشاهان، وزیران، خطیبان، کاتبان و مردمان عادی دستار به سر داشتند که گاه تنها و گاه آن را روی کلا‌ه‌های خود می‌پیچیدند. تاریخچه ی استفاده از دستار به زمان شاهان غزنوی میرسد که دو سه دستار بر کلاه مخروطی‌شکل خود می‌بستند و وزیرانشان دستار نیشابوری داشتند. دستارهای زنان دورۀ سلجوقی، مطبق و دنباله‌دار بود. در همۀ این دوره‌ها دستار را روی عرقچین و شب‌کلاه نیز می‌بستند.و دستار علاوه بر مردان زنان هم از آن استفاده میکردند دستار در دورۀ مغولان و تیموریان به اشکال مختلف بسته، و گاه با سوزن‌دوزی و منجوق کاری تزیین می‌شد.



میان مولویان به‌جای عمامه دستار رایج بود که دستار مولوی، دستار عرفی، دستار جنیدی، دستار شکرآویز و دستار گیسودار مولوی از اقسام آن بود. در دورۀ صفویه، دستارها اغلب از پارچۀ سفید ضخیمی بافته می‌شد که روی آن را با پارچه‌ای لطیف و ابریشمی زربفت می‌پیچیدند و از این رو به آن دلبند می‌گفتند. دستار شاهان و بزرگان از پارچه‌های گل‌دار و گرانبها بود که پس از بستن، سر پارچه را از داخل دستار بیرون می‌آوردند و گاه سر آن به یک دسته منگوله و ریشه منتهی می‌شد. در اواخر دورۀ صفویه، ارتفاع و حجم دستارها بیشتر شد و گاه خطوط طلایی داشت که به آن تاج ابریشمی زربفت می‌گفتند. کریم‌خان زند و نادرشاه افشار بر گرد کلاه نمدین خود دستار می‌پیچیدند. در دورۀ قاجاریه در میان مردم عادی و روحانیون دستار رایج بود، اما با بیشتر شدن مردمِ اروپادیده، کمتر به کار می‌رفت، تا آن‌که در دورۀ پهلوی با تغییر سبک پوشش ایرانی و جایگزینی آن با لباس‌های غربی از مُد افتاد و تنها روحانیون آن را بر سر می‌گذاشتند.


در بررسی جریان هویت سازی چون پوشش و آرایش، پوشیدنی ها و از آن میان، تنپوش های بالاتنه، بویژه سرپوشی چون دستار و رنگ، جنس، شکل، اندازه و آرایش آن، در قیاس با  تنپوش های دیگر، نقش بسزایی در شکل گیری هویت فرهنگی مردان در جوامع مختلف داشته است. یکی از اعصاری که بیش ترین تاثیر فرهنگی- اجتماعی را از این پوشش هویت ساز، به خود دیده، عصر صفوی است. پرسش اصلی این نوشته که درصدد یافتن پاسخی بدان به شیوه توصیفی- اسنادی برآمده ایم؛ آنست که شعر دوره صفوی، بعنوان بخش مهم و گسترده ای از اسناد و منابع تاریخی؛ می تواند؛ نقش دستار و آرایش آن در ایجاد و شکل گیری هویت فرهنگی جامعه در بین مردان این دوره را نشان دهد؟ یافته های این پژوهش نشان می دهد، شعر دوره صفوی، علی الخصوص صایب تبریزی، یکی از غنی ترین منابع و اسناد، برای بررسی های تاریخی- اجتماعی، از جمله پوشش و آرایش، و دستار، شاخص ترین و بااهمیت ترین و پوشش هویت بخش مردان در دوران صفوی است.

«دستار و گل سرخ» نخستین سفرنامه ترجمه‌شده به فارسی از یک فرانسوی ناظر فرهنگ و سیاست ایران پس از انقلاب است. اگر «فرانسوا نیکولو» در مقدمه کتاب «دستار و گل سرخ» نوشته خود را یک سفرنامه یا خاطر‌ه‌نوشت نمی‌داند و مترجم محترم نیز بر همین اساس عنوان بداهه‌نگاری را انتخاب می‌کنند، ریشه در تواضعی دارد که نیکولو در مقابل نیاکان سفرنامه‌نویس فرانسوی خود احساس می‌کند، چراکه طبق تحولات سنت سفرنامه‌نویسی در جهان به‌ویژه غرب و ادوار مختلف تاریخی، در حال حاضر و اکنون ما متن او مصداق یک سفرنامه است.


سعیده زادقناد: «دستار و گل سرخ» نخستین سفرنامه ترجمه‌شده به فارسی از یک فرانسوی ناظر فرهنگ و سیاست ایران پس از انقلاب است. اگر «فرانسوا نیکولو» در مقدمه کتاب «دستار و گل سرخ» نوشته خود را یک سفرنامه یا خاطر‌ه‌نوشت نمی‌داند و مترجم محترم نیز بر همین اساس عنوان بداهه‌نگاری را انتخاب می‌کنند، ریشه در تواضعی دارد که نیکولو در مقابل نیاکان سفرنامه‌نویس فرانسوی خود احساس می‌کند، چراکه طبق تحولات سنت سفرنامه‌نویسی در جهان به‌ویژه غرب و ادوار مختلف تاریخی، در حال حاضر و اکنون ما متن او مصداق یک سفرنامه است.

نیکولو از عبارت «خاطرات‌ غیرمنتظره یک سفیر در تهران؛ کشف ایرانی دیگر» در عنوان فرعی کتاب استفاده می‌کند تا در مخاطب خود برای خوانش روایتی متفاوت انگیزه ایجاد کند. روایت غیرمنتظره که حاصل کشف چهره دیگری از ایران باشد، دو نکته را به ذهن متبادر می‌کند: نخست قرار است خواننده با روایتی مواجه شود که به دور از رویکرد شرق‌شناسانه‌ای‌ است که بر روح سفرنامه‌های غربی غالب‌اند. در بخشی از سفرنامه، نیکولو در توصیف گوبینو از تعبیر «نظریه‌پرداز منفور و دیپلماتی که در هیچ طبقه‌بندی‌ای نمی‌گنجد» یاد می‌کند و تلاش دارد، چه عیان و چه پنهان، گریز خود از این رویکرد را نشان دهد. دوم آنکه نویسنده تلاش دارد تا تصویر تیره‌وتار از ایران را که حاصل بازنمایی‌های موجود است، ترمیم کند و تصویر واقعی‌تری از ایران و ایرانی به خواننده خود ارائه کند.

خلقیات ما ایرانیان

نیکولو برای توصیف جامعه ایرانی در نخستین فصل از کتاب به سراغ تعارف و میهمان‌نوازی ایرانی می‌رود؛ دو ویژگی‌ای که بیشترین گزارش از آنها را در سفرنامه‌ها شاهدیم و شاخصه مثبت فرهنگ ایرانی محسوب می‌شوند، با این تفاوت که در اغلب سفرنامه‌ها این دو ویژگی در کنار فرصت‌طلبی ایرانیان تعریف شده است، به این معنا که بسیاری از گزارش‌ها، میهمان‌نوازی را در کنار انعام‌خواهی یا تعارف را مکانیسمی برای فریب فرد غریبه توصیف کرده‌اند. نیکولو هم به‌عنوان غربی و بیگانه با سنت تعارف سعی دارد تا نشان دهد که این سنت می‌تواند با چاپلوسی مترادف یا دست‌کم همراه باشد اما از طرفی دیگر، تعارف را یک حقیقت چندوجهی می‌داند و با ضرب‌المثلی چینی فصل اولش را به پایان می‌رساند: «تشریفات، عطر دوستی و رفاقت هستند» و با این نگاه تعارف ایرانی را تبیین می‌کند.

مذهب

نیکولو به‌طور ضمنی دو نوع رویکرد را در جامعه ایران بازشناخته است: یکی رویکرد حکومتی که در لوای قوانین رسمی در جریان است و نمود بارز آن محدودیت‌هایی چون حجاب برای زنان است و توصیفی که از مناسبات این نگاه در تشکیلات آستان قدس ارائه می‌کند، و دوم روش زیسته ایرانیان، که آن را در اعتقادات مذهبی عامه مردم جست‌وجو می‌کند و به تعریف و توصیف آن می‌نشیند و برخلاف سنت‌ سفرنامه‌نویسی غربی که آداب مذهبی را عجیب توصیف کرده و گاه آنها را به دور از تمدن دانسته‌اند، نیکولو با زیبایی تمام آن را توصیف می‌کند. این نوع دوم را می‌شود در توصیف او از عزاداری محرم دید، در این باره در بخش از کتاب می‌خوانیم: «مثل آن پیرمردی که یک بار در مقابل بازار بزرگ دیدم، با دوچرخه‌ای که ترک‌بندش پر از بسته‌های‌ خرما بود، به درون انبوه جمعیت رفت که از هر طرف به‌ هم فشرده می‌شدند. سپس بسته‌های خرما را یکی‌یکی به مردمی تعارف کرد که با بی‌توجهی و بی‌آنکه تشکر کنند، یک یا دو خرما برمی‌داشتند. وقتی آخرین بسته خالی و آخرین خرما هم خورده شد او به راه افتاد درحالی‌که دوچرخه‌اش را که حالا سبک‌تر شده بود با خود می‌کشید؛ و در حالی‌که دلش در پی ادای نذری که داشت، آرام شده بود. چقدر این اسلام را دوست دارم!».


زنان

زنان در متن نیکولو علاوه بر اینکه فصلی را به خودشان اختصاص داده‌اند، جایگاه ویژه‌ای دارند و او مدام به دنبال توصیف سوژه زن است. در نخستین فصل کتاب از حضور در خانه متولی یک مسجد سخن می‌گوید، خانه را بسیار تمیز توصیف می‌کند و در مورد همسر میزبان می‌نویسد: «زنش شیرینی‌های زیادی درست کرده بود، هرچند نفهمیدیم کجاست». این رویکرد در بدو ورود به کتاب، به نگاه مرد غربی در جست‌وجوی شناخت زن اسرارآمیز شرقی شباهت بسیاری دارد؛ موضوعی که پیرنگ بسیاری از سفرنامه‌های نوشته‌شده درمورد شرق و ایران را شکل می‌دهد. نیکولو زن ایرانی را سراسر سوژه‌ای سیاسی می‌بیند و به زیباترین شکل از نگاه فردی بیگانه با فرهنگ ایرانی، او را به تصویر می‌کشد. از رانندگی زنان گرفته تا طردشان از پست‌های دولتی و تلاش برای رسیدن به آنها، از شکل مقاومت زن ایرانی در مقابل پذیرش قالب رسمی حجاب و ابداعاتش در این مسیر و در نهایت سرک‌کشیدنش به همه حوزه‌هایی که خوشایند سیاست رسمی نیست،  سوژه روایت نیکولو را می‌سازد.

به  امید  بخشش  ایرانیان

نیکولو در گفتار پایانی کتاب از چندین مسئله سیاسی و فرهنگی که احساس می‌کند در ضمیر تاریخی ایرانیان به تیرگی نقش بسته و ایرانی‌ها را نسبت به فرانسه بدبین کرده، یاد می‌کند مسائلی چون بدعهدی ناپلئون در معاهده «فینکنشتاین»، سرقت لوح «حمورابی» و بالاخره حمایت تسلیحاتی فرانسه از عراق، اما نهایتا به بخشش مردم ایران امیدوار است. شاید بتوان گفت: نیکولو برای «دکمه» صلح و بخشش، «کت» این سفرنامه را  دوخته است.

«کتاب دستار و گل سرخ: بداهه‌نگاری‌های سفیر پیشین فرانسه در تهران» اثر فرانسوا نیکولو و با ترجمه سعید رضوی‌فقیه در سال 1401 به همت انتشارات لوح فکر در قطع رقعی و در 145 صفحه منتشر شده است.

منبع:ویکی رز

فرهنگ ایرانیدستارمردان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید