ویرگول
ورودثبت نام
غزل عمیدی
غزل عمیدی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

سفر هند- قسمت1

عازم هند شدم، چمدونم رو بستم و آماده حرکت شدم. ماشین هم تو راه بود که بیاد دنبالم.

حدس بزنید چی شد؟

دندونی که پر کرده بودم خالی شد و شده بود عین یه چنگال تیز ...

چند روز بعد از رسیدن به هند کاملا اتفاقی با دو تا از همدوره ای هام رفتم دندون پزشکی تا دندوناشون رو چک کنن.. منم از اونجاییکه به چنگال تو دهنم عادت کرده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط برای همراهی با دوستام رفته بودم.

به خاطر پایین بودن نرخ دندون پزشکی، به پیشنهاد دوست جدیدم تصمیم گرفتم دندونام رو چک کنم. جالبه که دندون پزشک وقتی چنگال رو دید برق از چشماش پرید.. میگفت اگه الان درست نکنی تا دو، سه روز آینده درد بیچارت می کنه..

موقع برگشتن به آشرام به خودم گفتم: میبینی؟!!! حتی اگه خودت حواست نباشه کسی هست که هواتو داره...

به اونی که حواسش حتی به دندون شکسته ی تو هست اعتماد کن که کارش خیلی درسته....

تو هیچ جای دنیا غریب نیستی، چون همه جا حریم اوست....




هنددوستچمدوننوشته های غزلسفر
http://seoamidi.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید