از اون جایی شروع شد که من شدم اون آدمه که همیشه داره یه گوشه رو یه تیکه کاغذ نوت مینویسه. از اون هایی که اگه بخاطر یادداشت نکردن یه چیزی از یادم بره خیلی خودمو سرزنش میکنم.
هر چی! از ثبت ساعت مطالعه فلان کتاب تا تقسیم زمانبندی انجام بهمان کار یا اون کلمه که معنیشو نمیدونم یه وقتایی شماره تلفن یا شماره کارت، فلان اصلاح توی دیزاین که اولین باره به گوشم میخوره، کار بعدی ای که یادم باشه حتما انجامش بدم، یه ستاره که معنیش اینه که یادم باشه فلان عکس رو واسه فلانی بفرستم، اسم کتابی که دوستم معرفی کرد، جمله ی طلایی ای که فلان استاد گفت و ... . این داستان وقتی مهیج میشد که میشد زمان امتحانات! دانشگاه و مدرسه اش هم فرقی نمیکرد، من باید اطرافمو پر از کاغذ های نوت برداری شده ای میکردم که دریغ از یک کلمه مرور کردنش!
یه وقت به خودم اومدم دیدم تا خرخره توی دفترچه یادداشت گیر کردم. دفترچه های رنگ به رنگ که هر کدوم مخصوص یه برنامه ای در زندگیم میشه و علاوه بر دفترچه های برنامه ریزی شده یه بسته کاغذ A4 (که بعد ها به لطف کنکور یه بسته A5 هم بهش اضافه شد) کنار دستمه و مدام یه برگه میکشم بیرون و شروع میکنم به یادداشت های لحظه ای و پراکنده!
مطمئنم اولین بار که اسم notion رو شنیدم توی کانال یوتیوب آذین قاسمی بود، توی اون ویدئو درباره کار کردن با notion توضیح میداد خیلی جدی نگرفتم، حتی اکانت هم ساختم اما از محیطش توی نگاه اول خوشم نیومد و احساس راحتی باهاش نداشتم اما موند گوشه ی ذهنم.
یه مدت بعد که حتی یادم نمیاد چند مدت بعد بود دوباره رفتم سروقتش و بووووووم! با خودم گفتم دختر! این همونی هست که دنبالش میگشتی! چرا زودتر اینو کشف نکرده بودم؟ اولین چارتی که توش ساختم یه لیست از اطلاعات گروه جزوه نویسی دانشگاه ام بود که طبق اون تقسیم میکردیم (پیشنهاد میشه یه گروه های جزوه نویسی دانشجویی در راستای تقسیم مسئولیت منصفانه) و با خودم گفتم خب حالا میتونم از شر اون تیکه کاغذی که دو ماه گوشه میز افتاده بود خلاص شم. حس آزادی و رهایی بعد انتقال اون کاغذ به سطل بازیافت زیر زبونم مزه کرد و شروع کرد یکی یکی نوت های اطرافم رو وارد notion کردن. اینطوری بود که دوستی من با notion شروع شد.