غزاله غفارزاده
غزاله غفارزاده
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

این قلبِ کاغذی

داشتم به تو فکر می‌کردم که زنگ خانه را زدند؛ به تو فکر می‌کردم که یک‌نفر پیامی فرستاد، به تو فکر می‌کردم که خانه ناگهان خاموش شد. این آدم‌ها هیچ‌وقت نگذاشتند یک روزِ تمام به تو فکر کنم. همیشه وقتم را گرفتند که حواسم پرت شود، همیشه مشغول کاری می‌کردند که ذهنم مشغول تو نباشد. خودم را به این در و آن در می‌زدم که یک روزِ تمام به تو فکر کنم ولی کاش می‌دانستم که حتی توی شلوغ‌ترین لحظه‌ها هم در ذهن منی. به خودم نگاه می‌کنم و به این دست‌های متروکی که حالا گوشه‌ای از خانه، خاک می‌خورند و دیگر به هیچ کار نمی‌آیند. تو نیستی و من چشم‌هایم را هم کنج اتاق جا گذاشته‌ام، موهای بافته‌شده‌ام را پشت روسری پنهان می‌کنم. دیشب به تو فکر می‌کردم که ناگهان شعری از دل دفترم رویید:)
پاییزو دوست داشتم، چرا بهار شد یهو؟
پاییزو دوست داشتم، چرا بهار شد یهو؟



دارم تو را از یاد می‌برم
باور کن این دروغِ ساده را
باور کن امشب خاک می‌کنم
هرآنچه که این عشقْ زاده را

هر لحظه دارم دور می‌شوم
بعد از تو از دنیای تار خویش
بعد از تو تنها می‌شوم که باز
من سر کنم با حال زار خویش

حالا خیابان و هرآنچه هست
بعد از تو مختوم به جنون شده
اشکی که روی گونه‌ام نشست
تصویری از آوار خون شده

حالا من و این قلب کاغذی
باید تو را یا جست‌وجو کنیم
یا در خفای دردهای خود
با جای خالی تو خو کنیم...


پ.ن۱: شعر بداهه، مقدمه بداهه و تصمیم برای انتشارش هم کاملا یهویی و بداهه. شاید زاده‌ی تخیل شاید واقعیت. و البته شاید پست موقت باشه.
پ.ن۲: نباید می‌نوشتم ولی نوشتمش. مدت‌هاست کلمه‌هامو به ننوشتنِ چیزی که دوست دارم، عادت دادم. این روزا به خیلی چیزا فکر می‌کنم مثلا دیگه هیچ‌وقت ننوشتن. اما خب من آدمِ ننوشتن نیستم، نهایتا بتونم یه روز دووم بیارم ولی خیلی نیاز دارم به حرف نزدن و نگفتن...

"همیشه به عشق🧡"

غزاله غفارزاده

شعرچهارپارهدلنوشته
سفر می‌کنم از ‌کتابی به کتابی دیگر:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید