قبل از خوندن این مطلب از شما سوالی دارم، لطفا به این سوال فکر کنید و بعد ادامهی مطلب رو با من همراه باشید.
چرا زندگی میکنید؟
.
.
.
.
.
.
.
و اما ادامه مطلب:
زندگی در قالب کلی به دو بعد تقسیم میشه؛ فردی و اجتماعی.
این دو بعد باید در راستای تعادل نسبت به همدیگه رشد کنند و تقویت بشن. اما اغلب نمیشن!
اما چــــــــــــــرا؟
اگر ذهن انسان رو یک سبد در نظر بگیریم، میبینیم که در طول روز اغلب دادهها از بیرون به داخل این سب وارد میشه؛ از اینستاگرام و فضای مجازی، تلویزیون و اخبار، حرفهای اطرافیان و غیره؛ و سبد ذهنی این فرصت رو از دست میده که به تحلیل و بررسی بپردازه و خودش رو غربال کنه.چون مدام داره دیتا میگیره.
در واقع زمانی که ما اغلب گیرندهی دیتا باشیم و کمتر فرصت فکر کردن روی اونچه که دریافت کردیم روداشته باشیم، مثل یک رباط برنامهریزی شده عمل میکنیم! و این خیلی طبیعیه چون ما دریافت کردیم و بازخورد دادیم.
این موضوع سبب شلوغی بیش از اندازه ذهن میشه و به خاطر همین هم سردرگمی ایجاد میکنه و سبب رفتارهای قابل پیش بینی، تکراری و بدون تفکر شخصی میشه. اینجاست که خیلی از جامعه شناسان میگن، افراد یک جامعه شبیه به همدیگه شدن و بازخوردها و رفتارهای مشابهی دارن.
به این اثر در روانشناسی میگن برون رهبری. یعنی زمانی که فردی از بیرون رهبری میشه. برون رهبری اتفاق و رخداد خوبی نیست چون اراده و اختیار انسان رو زیر سوال میبره و اون رو در چنتهی خودش میگیره. و خب کی واقعا دوست داره که زندگیش از بیرون، توسط اخبار، اینستاگرام، حرفهای اطرافیان به حرکت در بیاد؟
.
.
بریم سراغ سوال اول؛ برای چی زندگی میکنی؟
جواب این سوال برای هر کسی میتونه متفاوت باشه. اما جواب در قالب کلی، ختم میشه به اینکه آیا شما فردی هستید برون رهبر و یا درون رهبر؟ اگر پاسختون به این سوال هر چیزی جز خواسته و تصمیم شخصی خودتون بود یعنی شما در حال حاضر برون رهبر هستید و اگر نه، برعکس.
البته حواستون باشه در جواب به سوال فکر کنید :))