همیشه فکر می کردیم پسر خاله ام بیمار روانی است در حدی که همه متفق القول او را بستری لازم می دانستیم چرا که به انجام هر کاری شک دارد کلی تحقیق می کند و تا اعماق ته هر چیزی را در می نوردد و همیشه در انجام کارهایش کند است نه به واسطه تنبلی و کند ذهنی خیر، بلکه به سبب شکی که به همه چیز دارد تا از چیزی مطمئن نشود انجام آن را به تعویق می اندازد.
وقتی به او می گویم پسر خاله جان سخت نگیر بیا و فلان کار را انجام بده او عاقلانه از بالای عینک نگاه می کند و بعد گردنی صاف کرده و می گوید دختر خاله جانم، عزیز دل پسر خاله، تو می دانی شک چقدر می تواند در موفقیت و جلوگیری از شکست تاثیر گذار باشد؟
و من در حالیکه سعی دارم به اعصاب خود مسلط باشم می گویم پسر خاله جان می شود توضیح بدهید شک چطور می تواند کمک کند جز اینکه اعصاب اطرافیان را خرد می کند و وقت را تلف.
پسرخاله جان که اغلب در حال مطالعه است سرش را از کتاب خارج می کند و در حالیکه عینکش را برمی دارد با قیافه همیشه مرتب خود می گوید عزیزجان، خیلی از عادات رفتاری مانند شمشیر دو لبه هستند یک لبه خوب و یک لبه بد دارند شک هم جزو آن دسته است.
همه فکر می کنند شک چیز بدی است اما از نظر من انسان باید شکاک باشد منفعتی که در شکاک بودن هست در نبودن آن نیست.
برتراند راسل همه چیز دان بریتانیایی
کسانی که نمی خواهند به عقایدشان شک کنند متعصب هستند.
کسانی که می ترسند به عقایدشان شک کنند برده هستند.
کسانی که نمی توانند به عقایدشان شک کنند احمق هستند.
با چشمهای تنگ شده که دلش دریدن می خواهد نگاهش می کنم و می گویم خوب تو بگو ببینیم منفعت آن کجاست که تو می دانی و دیگران خبر ندارند!
پسرخاله جان می گوید شک آغاز آموختن است چون شما سعی دارید علت را بفهمید به نوعی ذهن را به چالش می کشید تا برای دانستن کنکاش کند البته شک را نباید با وسواس اشتباه گرفت.
پسر خاله من همیشه می داند چطور اطرافیان را تحت تاثیر قرار دهد و درست یادم هست سومین جمعه ماه قبل چند تا از فامیل را دعوت کرده بودم صحبت از شکاک بودن او شد موج انتقادات وقت صرف نهار به سمت او روانه شد اما او چون کوه یخ ایستاده بود و منتظر نزدیک شدن کشتی تا به موقع غرقش کند اجازه داد هر آنچه دوست دارند بگویند و سپس کمر راست کرد و من فهمیدم لحظه برخورد به کوه یخ است.
تمام تعصبات شک های سرکوب شده هستند. کارل یونگ فیلسوف و روان پزشک سوئیسی
گفت همه می دانید که امروز عصر اطلاعات و ارتباطات است و به کسری از ثانیه اخبار درست یا غلط منتشر می شود چند بار تا کنون گول این اخبار را خورده اید و چند نفر قربانی کلاهبرداری شده اند.
همه گفتیم خیلی و هر کس سعی داشت ماجرا خود را با آب و تاب بازگو کند غافل از اینکه پسر خاله جان منتظر همین بود.
او از سر میز بلند شد و شروع کرد دور میز راه رفتن و سخنرانی، هربار سر خود را از بین دو نفر عبور می داد و از آن میان، تک تک چهره ها را نگاه می کرد تا از تاثیر کلامش مطمئن گردد.
گفت خودتان پاسخ درست را اکنون گفتید اما چون عادت کرده اید آنچه به شما القاء می کنند را اجراء کنید مانع از کار کردن سلولهای خاکستری مغز خود می شوید اگر کمی شکاک بودید قطعا متضرر نمی شدید.
مدام به شما گفته اند شکاک بودن بد است، ترسو بودن بد است و بسیاری از عادات رفتاری دیگر را بد نامیده اند و شما هم باور کردید.
در حالیکه انگشت اشاره خود را به نشانه تشدد بالا می برد و تکان می داد همزمان صدایش را هم بلندتر می کرد گفت شک کشی باعث می شود فکر هم کشته شود چرا هر روز در یک گوشه جهان یک گروه قدرتمند، درست می شود و عده ای پیروی بی چون و چرای آن می گردند.
از بین بردن شک یکی از راههای برده داری نوین می باشد و چون اعتقاد دارند که آرمان های آنها درست است بدون ترس دست به هر کار وحشتناکی می زنند.
به یکباره عمه جانم که زن پیر و جهان دیده ای بود گفت با این حرف تو موافقم پسر جان، جایی که شک نباشد عقل هم نیست شک چیزی است که جوانهای امروز لازم دارند چون دیگر مانند قدیم عقل خود را به کار نمی گیرند و به راحتی تبدیل به ابزار می شوند لااقل وقتی شک کنند در انجام کار دو دل می گردند و دیگر براحتی گول نمی خوردند انسان بی عقل، فقط شک نمی کند.
همه آهی کشیدیم و گفتیم عمه جان شما که همه ما را با خاک یکسان کردید.
اما پسرخاله خودش را به صندلی عمه رساند و در مقابل او تعظیم کرد و گفت عمه جان صحیح می گویند همه قدرتهایی که سعی دارند حاکمیت کنند شک را دشمن خود می دانند و معمولا با عناوینی چون شک مساوی است با کفر به نوعی مردم را وادار به بردگی می کنند.
ساره خواهرم که تمام کتابخانه عمه جان را خوانده بود وکتابخوان قهاری بود گفت من در این مورد با پسرخاله و عمه جان موافقم یکی دیگر از رفتارهایی که مدام قصد دارند آن را بد جلوه دهند، ترس است همیشه نترس بودن با شجاعت اشتباه گرفته می شود و همه ترسو را آدم ضعیفی می دانند در حالیکه اگر ترس را جدی بگیریم خودش باعث تفکر می شود چرا که دیگر دست به هر کاری نمی زنیم و دیگر برده ای هم نمی ماند که برده داری داشته باشد.
یکدفعه رو به من کرد و گفت الان من شک دارم این پلو که اینقدر خوشمزه است دستپخت خواهرم باشد و همه زدند زیر خنده.
داماد خاله جان از آنطرف میز گفت چه نکته ظریف ومهمی گفتید اگر اندکی مردم شکاک بودند هیچگاه گروه های تندرو که فکر می کنند بهتر از بقیه می فهمند بوجود نمی آمدند آنها همین موافقت کورکورانه را لازم دارند نه ذهن شکاک، چرا که شکاک ها گول نمی خورند من از این لحظه به تیم شکاکان می پیوندم سوال، جواب و دانستن را سرلوحه زندگی ام قرار می دهم.
و رو کرد به همسرش گفت میترا جان اکنون تو هم به من می پیوندی تو هم شکاک می شوی؟
همگی به میترا خیره شدیم و او که در دوران 6 ماهگی بارداری به سر می برد گفت با اجازه پدر، مادر و بزرگترها بله من هم شکاک می شوم چون شوهرم شکاک شده است.
با این سخن همگی خندیدیم ، مهمانی شام آن روز به خوشی تمام شد ولی تیم شکاکان فامیل از همان روز کلیدش زده شد من و همسرم پسرخاله جان بعنوان سرگروه انتخاب شدیم و تا امروز 60 درصد فامیل به ما پیوسته اند.
نظر شما دوست عزیز در این باره چیست، آیا شک دارید که نوشته صحیح است؟
منبع : کتاب شاد بودن کافی نیست- نویسنده مارک منسن