ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه زهرا و زینب
فاطمه زهرا و زینب
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

رزی به مدرسه میره

رزی از خواب بلند شد. تختش را مرتب کرد .ورفت مسواک بزنه . لباس خوابش را بیرون اورد .واز پله ها پایین امد وداشت شعر میخواند سلام سلام چه زیباست غنچه روی لب هاست ......مادرش گفت افرین به رزی سحر خیز امروز باید بری مدرسهـ مدرسه ؟مدرسه چیه مامانش گفت : ونوسی ها وقتی ۳ساله میشن باید برن مدرسه اما تمام ونوسی ها به یک مدرسه نمیرن ما مدرسه های متفاوت داریم مثل {نقاشی ٬کاردستی ٬شعبده بازی٬ و......}من چون میدونستم تو شعبده بازی دوست داری تورا ثبت نام کردمرزی گفت اخ جون مامان خیلی دوستت دارمصبحانه اش را کامل خورد ورفت تا وسایلش را جمع کند یک عروسک برداشت تا در کلاهی که مامان بزرگ نین براش خریده بود قایم کنه ویک چوب که خودش با پول هایش خریده بود برداشت ودر کوله پشتی گذاشت زیپ کوله پشتی را بست ورفت مدرسه در راه با خودش میگفت :نکنه من نتونم شعبده بازی انجام بدم بچه ونوسی ها به من بخندن وای نه نه نهخدا جون کمکم کن وقتی رفت در مدرسه دید اون را اشتباهی کردن تو کلاس نقاشی وای من که در کلاس نقاشی ثبت نام نکردم .خانم معلم گفت دفتر نقاشیا را بزارید روی میز رزی خحالت میکشید بگه اشتباه رفته کلاس نقاشی خانم معلم گفت دفترت را بیرون بیار عزیزم رزی با خجالت گفت : من یادم رفته دفتر نقاشی ام بیارم رزی فکر میکرد خانم دعواش کنه وبندازتش بیرون اما برعکس خانم گفت من می دونم بعضی بچه ها یادشون میره دفتر نقاشی بیارن برای همین من ۱۰ تا دفتر نقاشی خریدم یه دونه دفتر خوشگل وزیبا را داد به رزیزنگ تفریح خورد خانم مدیر به خانم نقاشی گفت :رزی در کلاس شماست؟ خانم :گفت ارهخانم مدیر گفت او باید بره کلاس شعبده بازی خجالت کشیده به شما بگه اشتباه اومده درکلاستون خانم معلم یه نقشه کشیددر کلاس امد وگفت من هم معلم نقاشی هستم وهم معلم شعبده بازی کدوم یکی از شما شعبده بازی دوست داره رزی باور کرد وبلند وبا شادی گفت من خانم من خجالت می کشیدم به شما بگم اشتباه اومدمخانم معلم خندید وگفت بدو برو کلاستون که الان تموم میشه

رزی از خواب بلند شد. تختش را مرتب کرد .ورفت مسواک بزنه . لباس خوابش را بیرون اورد .واز پله ها پایین امد وداشت شعر میخواند سلام سلام چه زیباست غنچه روی لب هاست ......

مادرش گفت افرین به رزی سحر خیز امروز باید بری مدرسه

ـ مدرسه ؟مدرسه چیه مامانش گفت : ونوسی ها وقتی ۳ساله میشن باید برن مدرسه اما تمام ونوسی ها به یک مدرسه نمیرن ما مدرسه های متفاوت داریم مثل {نقاشی ٬کاردستی ٬شعبده بازی٬ و......}من چون میدونستم تو شعبده بازی دوست داری تورا ثبت نام کردم

درحال جمع کردن وسایل
درحال جمع کردن وسایل


رزی گفت اخ جون مامان خیلی دوستت دارم

صبحانه اش را کامل خورد ورفت تا وسایلش را جمع کند یک عروسک برداشت تا در کلاهی که مامان بزرگ نین براش خریده بود قایم کنه ویک چوب که خودش با پول هایش خریده بود برداشت ودر کوله پشتی گذاشت زیپ کوله پشتی را بست ورفت مدرسه در راه با خودش میگفت :نکنه من نتونم شعبده بازی انجام بدم بچه ونوسی ها به من بخندن وای نه نه نه

خدا جون کمکم کن وقتی رفت در مدرسه دید اون را اشتباهی کردن تو کلاس نقاشی وای من که در کلاس نقاشی ثبت نام نکردم .خانم معلم گفت دفتر نقاشیا را بزارید روی میز رزی خحالت میکشید بگه اشتباه رفته کلاس نقاشی خانم معلم گفت دفترت را بیرون بیار عزیزم رزی با خجالت گفت : من یادم رفته دفتر نقاشی ام بیارم رزی فکر میکرد خانم دعواش کنه وبندازتش بیرون اما برعکس خانم گفت من می دونم بعضی بچه ها یادشون میره دفتر نقاشی بیارن برای همین من ۱۰ تا دفتر نقاشی خریدم یه دونه دفتر خوشگل وزیبا را داد به رزی

زنگ تفریح خورد خانم مدیر به خانم نقاشی گفت :رزی در کلاس شماست؟ خانم :گفت اره

خانم مدیر گفت او باید بره کلاس شعبده بازی خجالت کشیده به شما بگه اشتباه اومده درکلاستون خانم معلم یه نقشه کشید

در کلاس امد وگفت من هم معلم نقاشی هستم وهم معلم شعبده بازی کدوم یکی از شما شعبده بازی دوست داره رزی باور کرد وبلند وبا شادی گفت من خانم من خجالت می کشیدم به شما بگم اشتباه اومدم

  • خانم معلم خندید وگفت بدو برو کلاستون که الان تموم میشه
رفتن به کلاس شعبده بازی
رفتن به کلاس شعبده بازی



رزی به مدرسه میرودشعبده بازینقاشیخحالت کشیدن رزی
قصه های فاطمه زهرا و نقاشی های زینب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید