صدا گفت:
- عاشق، اکنون چه خواهی کردن با آلودگی آمیخته شده به خود و خویشتنت؟ من با آنچه خویشتن تو را تیره و ذات آنرا متعفن نموده میدانم چه کنم. و آن کنش را انجام داده و تو پاک نزد من، بازگشته ای به دیداری پر از حرارت عشق. آیا تو خود میدانی که باید چه کنی که باز گردی به میان ی حرارت جانم به پاکی و تراکمی از حضوری عاشقانه؟ آیا میتوانی خود، تدبیری بیاندیشی و فعلی انجام دهی تا بتوانی این آلودگی را از میان وجود خویشتنت و مرزهای مشترک آمیختگی حضور من و خودت خارج سازی؟ و معطر و اهورایی بر بستر مشترکمان بازگردی به عشق و نوازشی ماندگار که هم مرا به دام خود بیاندازد و هم تو را در آفرینشی عظیم سهیم نماید؟
ماهور جواب داد:
- نمیدانم از کدامین خطا می گویی. آیا تو خود مرا جستجوگر و افسونگری غالب و طغیانگری پر مدعا و ظالم، نیافریده ای؟ آیا تو خود مرا اینگونه، مغرور و پیچیده تر از انتهای آگاهی درک شده ات، نخواسته ای؟ آیا تو خود مرا عجول تر از هر رخدادی نخواسته ای؟ ظاهرا، من به خطا کاری انجام دادم که تو دستور به انجام ندادن آن داده بودی و به خطا مسیری رفته ام که گفته بودی نباید بروم. دلیل این اغمای وجودِ امروزِ من، نوع آفرینش تو است. پس مرا مقصر هر چه رخ داده است ،ندان. من به پاکی، حلول یافته و به پاکی، در بسترت حاضر شده و آرمیده بودم. و اکنون تو خود میدانی که چگونه رخ داد پالودنِ مرا برای خودت رقم زنی . من برای این تیرگیِ جان خود، هیچ فعلی را به اختیار خود انجام نخواهم داد و آنچه در مسیر پاکسازی ام رخ دهد ،نتیجه ی تنشی اجباری است که تو خود اراده خواهی کرد، در مسیرِ بازسازیِ من. من گناهی مرتکب نشده ام که پاسوزِ آن شوم. احساس می کنم حلاوت همنشینی با من، برای تو بسیار جذاب تر بوده است تا برای من. و می دانم که تو بیشتر خواهانِ منی تا من خواهان تو. لذا تو خود باید مرا پاک نمایی و نزد خود مرا ملموس گردانی. وگرنه در قامت بازنده ای مغموم خود را در آینه ی وجود خودت خواهی یافت که در آفرینشی شگرف، مغبون ، و غم عایدش گشته.
صدا بلافاصله گفت:
- من اراده نموده و تو پاک نزد من بازگشته ای و کار پالایش تو در لحظه ی اراده ی من تمام شده است. در آگاهی و توانایی من برای استفاده از انتهای تمامی مقادیر دارای بینهایتی که خود آنها را آفریده ام شک نداشته باش ماهور. تو به اراده ی من آگاه به هر آنچه من خواسته ام، شده ای. ولی عجله در استفاده ی نادرست و نا آگاهانه از مفهوم نوسان و مفهوم کنجکاوی بجای آنکه تو را به اوج توان خالق شدن برساند به حضیض مخلوق بودن رسانده است. در حالیکه استفاده ی بجا از این دو عنصر حیات، میتوانست اوجی باور نکردنی را برای تو بیافریند. اکنون تو نمیدانی این نعمت بزرگی که در وجودت نهادینه شده است چه ارزشی دارد؛ قطعا با پرداخت بهای آگاهی امروزت تو دیگر خطا نخواهی کرد و نوسانی در این سوی مرز نخواهی آفرید. اکنون برایت دایره ای بزرگ مهیا گشته که هر روز گشوده تر آن را خواهی یافت. و گردشی ایجاد شده است که سرعتش هر لحظه بیشتر میشود. و فاصله ای ایجاد شده، که تابش نور را به اضمحلال، و غروب را به سوی تاریکی بیشتر، بدرقه میکند. و تو در این مدارهای پر از نوسان قرار خواهی گرفت و فرود ها و اوج گرفتن ها را لمس خواهی کرد ؛ از تو فرزندانی چون خودت، کنجکاو زاده میشوند، که تو را نخواهند شناخت و به نا فرمانی تو خواهند پرداخت. آنجا گداختگیِ لطیفی تو را از درون برای بیشمار تولد انسانی متلاشی خواهد نمود و باز حیات خواهی یافت. تا درد نشیبِ نوسان را درک کنی و روش رهایی از آن را بیابی و بعد بتوانی رهایی از آن را به فرزندانت بیاموزانی که چگونه بر دامنه ی اوج گرفته ی نوسان بازی کنند و هنگام نشیب رهایش کنند تا موجی دیگر آغاز شود. و بعد با گوشت و استخوانت درک کنی که اگر دستورِ صادر شده یِ خالق اجرا نشود و یا قانون گذاشته شده ی او نادیده گرفته شود و یا اصول ارزشمند نوشته شده در قاموس آفرینش بی ارزش شمرده شوند و یا نا آگاهانه از ابزاری که نمیدانی چیست، استفاده شود، چه در پیش رویت خواهد آفرید. در این گردش مدور خواهی دید که چگونه فرزندانت میتوانند وجودت را از درون به آتش بکشند و عذابت دهند . دقیقا مانند آتش همین اولین خطایی که اکنون تو مرتکب آن شده ای. و زمانی که به انتهای مسیر پر نوسان دایره وارت برسی، همه ی خطاها انجام شده و درس ها هم گرفته شده و آخرین گناه روی داده و دیگر پرونده ی همه ی گناهان بشری بسته شده است و در انتها، تنها تو میمانی که فرمانبرداری را یاد گرفته و مسلط بر اداره ی امور خلقت گشته و خود خالق شده است و بس. برای خارج نشدنت از مسیر، هدایت گرانی در کنارت حضور خواهند یافت. بعضی، هم جنس و بعضی نا متجانس ، که تو را هدایت خواهند نمود تا مبادا در میان مفاهیم دایره وار به دامِ نوسانهای متقارنِ پر تکرارِ تو ام با خود خواهی و خود شیفتگی ات بیافتی و نتوانی کار را تمام کنی در حالی که کار دنیا و جنبش محور زمان تمام شده است.
ماهور بعد از پایان حرفهای (صدا) گفت:
- فرزند چیست؟ مفهوم چیست؟ عذاب چیست؟زمان چیست؟ گوشت و استخوان چیست؟
صدا جواب داد:......
بزودی چاپ شده و در اختیار علاقمندان قرار می گیرد/