ارتباط چهره به چهره با مشتریان و انسانیتر کردن ارتباطات یکی از رموز موفقیت است.
ممکن است رئیس شما یک دستورالعمل و مجموعهای از قواعد را به شما داده و مجابتان کرده باشد تا هنر خود را در خانه بگذارید و سر کار بروید؛ و شما نیز انتخاب کنید که مهرهی حیاتی نباشید. در نتیجه شما به یک پیرو، چرخدنده و مشارکتکنندهای ساکت و قابل جایگزین در سیستم تبدیل شدهاید. در واقع باید برعکس این کار را انجام دهید. متمایز باشید و مانند دیگران نباشید. ارتباط بگیرید و به چرخدندهای نامرئی تبدیل نشوید. هر کار دیگری به غیر از اینها بکنید، ضرر کردهاید.
اگر فقط کار میکنید تا مافوقتان را راضی نگاه دارید، دارید آیندهتان را قربانی میکنید. راضی نگاه داشتن مافوق میتواند به معنی بیگانه شدن با مشتریان، پنهان ماندن نهایت توانتان، مانند دیگران شدن و تبدیل شدن به چرخدندهای در این سیستم باشد. سیستم میخواهد مانند دیگران باشید؛ اما شاید راضی کردن سیستم کار واقعی شما نباشد.
رئیس جاهطلب شما میخواهد خوب به نظر برسد و میخواهد این کار را با کاهش هزینههای کوتاه مدت انجام دهد. میتوانید با انجام ندادن هیچ کاری، صرف نکردن هیچ پولی و ایجاد نکردن هیچ صدایی به او کمک کنید. سپس چه اتفاقی میافتد؟
اگر برنامهتان توسط شخص دیگری مشخص شده است و شما را به جایی که میخواهید نمیرساند، پس چرا انجامش میدهید؟
نمیخواهید شروعکنندهی چیزی باشید یا مسئولیتی بر عهده بگیرید، پس ایمیلهای دریافتی، توئیتر و نظرهای وبلاگتان را بررسی میکنید. قطع به یقین چیزی وجود دارد که در آن شرکت کنید، به خاطرش عصبانی شوید یا قرار ملاقاتی که بتوانید بروید. شخصی را میشناسم که در سال به 40 کنفرانس میرود ولی هیچ خروجی ندارد. راه جایگزین این است که نقشهای بکشید و رهبری آن را بر عهده بگیرید.