کار چیزی نیست جز بستری برای هنرآفرینی و کار عاطفی همراه آن. کار عاطفی یک هدیه است؛ هدیه برای هدیهدهنده است و به او باز میگردد.
کار عاطفی یعنی اهدای حس خوب به دیگران، لبخند زدن به دیگران، ارتباط برقرار کردن بایک انسان، شروع ارتباط، شگفتزده کردن، خلاق بودن؛ اینها کارهای ذاتاً انسانی هستند. مشخص میکنند میخواهید چه کسی باشید. پس این هدیه را با خود به سر کار بیاورید.
هنر هدیهای شخصی است که دریافتکننده را تغییر میدهد. راه انتقال هنر اهمیتی ندارد. قصد و نیتش مهم است. هنر نماد شجاعت شخص است، کاری که یک انسان انجام میدهد تا تغییری در انسانی دیگر به وجود بیاورد. هنر محدود به نقاشی، مجسمهسازی یا ترانهسرایی نیست. اگر هیچ تغییری وجود نداشته باشد، هیچ هنری نیز وجود ندارد. اگر کسی هنرتان را تجربه نکند، نمیتواند تغییری وجود داشته باشد. هنر مخصوص انسان است. یک ماشین نمیتواند هنر بیافریند، چون نیت هنر مهم است.
غریزیترین هنر، هنر ارتباط مستقیم و رودرو بین هنرمند و بیننده است. این هنر تعامل است. همان کاری است که هنر انجام میدهد.
لحظهای که حاضر شدید زمانتان را در ازای پول بفروشید همان لحظهای است که دیگر هنرمندی نخواهید بود که میتوانستید باشید.
اشتیاق یعنی پافشاری و میلی برای هدیه دادن است. رگهی قدرتمندی از صداقت فکری در هنرمند مشتاق وجود دارد.
فکر میکنم هنر همان توانایی ایجاد تغییر در دیگران توسط کارتان است، اینکه همه چیز را همانطوری که هست ببینیم و سپس داستانها، تصاویر و تعاملهایی را بسازیم که بازار را تغییر میدهند.
هنرمند هنرش را با هر ابزاری که در اختیار دارد انجام میدهد.
امکان ندارد بتوانید برای همه هنر بیافرینید. هنری که برای همه باشد حوصلهسربر است. از خود بپرسیم: «چه میخواهم؟ میخواهم چه چیزی در جهان ببینم؟ و آنرا بسازم.»
خوشبینی مهمترین خصیصهی انسانی است، چون به ما اجازه میدهد ایدههایمان را کامل کنیم، وضعیتمان را بهبود ببخشیم و به فردایی بهتر امید داشته باشیم.
جایی که فرصت این را داشتید تا با همکارتان وارد تعاملی شوید که میتوانست همه چیز را تغییر دهد، چه چیزی جلوی شما را گرفت؟ فکر میکنم به خاطر ترس است. ترس از هنر، ترس از مسخره شدن، ترس از انگشتنما شدن.