اینکه چه چیزهایی در زندگیمان ضروریترند باعث میشه آگاهانه و مدبرانه تصمیم بگیریم که آنها را در اولویت قرار دهیم. در واقع اگر مرزها را تعیین نکنید، هیچ مرزی وجود نخواهد داشت. یا از این هم بدتر، مرزهایی وجود خواهد داشت، ولی به جای آنکه آگاهانه تعیین شوند، از روی غفلت تعیین شدهاند یا فرد دیگری آنها را تعیین کرده است.
همهی ما کسانی را در زندگیمان داریم که اغلب بیشتر از دیگران برایمان دردسر دارند. کسانی هستند که مشکلشان را مشکل ما میکنند. اینها ما را از هدفمان دور میکنند. اینها فقط به هدف خودشان اهمیت میدهند و اگر به آنها فرصت دهیم، به جای صرف وقت و انرژیمان در فعالیتهای ضروری خودمان با هدر دادن آن برای فعالیتهای ضروریشان، فرصت داشتن بیشترین اثربخشیمان را از ما میگیرند.
منظورم این نیست که هرگز نباید به دیگران کمک کنیم. البته که باید کمک کنیم، دوست داشته باشیم و بر زندگی دیگران تأثیر بگذاریم. ولی وقتی دیگران مشکل خودشان را مشکل ما میکنند و به آنها کمک نمیکنیم، در واقع توانمندشان میکنیم. وقتی مشکلشان را از خودشان بگیریم، تنها کاری که میکنیم گرفتن توانایی حل آن مشکل از آنهاست.
در دنیای کار، مردم دائماً سعی میکنند از آبپاشهای ما برای آب دادن چمنزارهای خودشان استفاده کنند.